چندی پیش که جلوی آیینه داشتم خودمو نگاه می کردم اولین موی سفید لابه لای ریشم که خودنمایی می کرد،دیدم. خیلی دلم گرفت اون یه نخ ریش و با مو کن کندم .ولی نتونستم مخفی کنم حقیقت شاید تلخو ،چون چند روز دیگه بازم سر باز کرد و یه نخ شد دو تا و سه تا.....
من فهمیدم دیگه نمی تونم خودمو به خامی و سادگی بزنم. من چه قبول کنم چه نه،در حال پیر شدنم و فرصت ها در حال کم شدن.ا ین شعر فریدون مشیری رو در وصف حالم، مناسب دیدم که تو وبلاگم گنجوندمش
آهی کشید غم زده ی پیر سپید مو
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لابلای موی چو کافور خویش دید:
یک تار مو سیاه!
در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود:
یک تار مو سپید!
در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش
دستی به موی خویش فرو برد و گفت:«وای!»
اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان
بگریست های های!
دریای خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج ،ضجه ی مرگ غریق را
از دور می شنید؛
طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر
می رفت باز در دل دریا به جستجو:
در آب های تیره ی اعماق خفته بود
یک مشت آرزو!
قلب سازیست آسمانی، باید نحوهی نواختن آنرا آموخت.
اگر ندانیم چگونه ساز دل بنوازیم، زندگی را به قصهای غمبار
تبدیل کردهایم. زیرا نغمههایی که در دل داریم هرگز مترنم
نمیشود و در گور خواهند خفت.
این تراژدیست .
تنها تراژدی جدی زندگی آنست که حقیقت به عرصه پا نگذارد ،
با همهی رنگها و نماها و نغمههایی که در سینه داریم به گل
نشسته ایم ، عطر خوش انفاس مسیحایی را به دست باد صبا
نسپرده و در آفاق و انفس نپراکندهایم .
این است تراژدی زندگی و به ندرت کسی را میتوان یافت که
زندگی تراژدی نداشته باشد... .
افسردگی با آنکه به بیماری زنان شهرت یافته است ولی نقش آن در زندگی مردان بیش از آن است که گمان می رود. مردان معمولاً تلاش می کنند بر افسردگی سرپوش بگذارند و اقرار به داشتن آن و ابراز آن را دور از شان و خصلتِ مردانه می دانند.
تحقیقات، متاسفانه حکایت از آن دارد که مردها در تلاش خود در این زمینه موفق هستند. بر طبق آمار معلوم شده است که ۷۰ درصد مواقع، دکترهای عمومی قادر به تشخیص بیماری افسردگی مردان نیستند.
بررسی ها نشان داده است که زنان معمولاً قادر به درونی ساختن فشارهای روحی هستند و ضمن پذیرش مشکلات درونی، سعی در ابراز آن و گفتگو درباره آن دارند. مردان تحمل کمتری برای دردهایی که وجودشان را می آزارد دارند برای همین دست به واکنش هایی می زنند که یا از آن بگریزند یا آن را در محفظه جدیدی به غیر از درون خود منتقل کنند.
افسردگی پنهان نگه داشته مردان ۳ عارضه دارد:
۱ – مردان برای گریز از افسردگی به مشروب و مواد مخدر پناه می برند، یا به پرکاری و تلاش برای فراموش کردن بیماری خود از طریق مشغولیت زیاد تن می دهند، یا در ادامه به رفتارهای اعتیاد گونه نظیر روابط جنسی بیرون از ازدواج تمسک می جویند.
۲– گوشه گیری اختیار می کنند و با دنیای بیرون قطع رابطه می کنند
۳ – دست به طغیان رفتاری می زنند و به قدری حساس می شوند که همه چیز غیر قابل تحمل می گردد و تحت این موقعیت شکننده طبیعتاً به خشونت متوسل می شوند.
دلائل افسردگی نیز در بین زنان و مردان می تواند متفاوت باشد. زنان وقتی غمگین و افسرده می شوند احساس ضعف و از دست دادن قدرت را تجربه می کنند. مردان از وقتی میل به زندگی و شور و شعف پیرامون آن را از دست می دهند احساس قطع رابطه با نزدیک ترین عزیزان را بروز می دهند. عزلت گزینی مردان، شروعش از کودکی است، از وقتی که به پسرها می آموزند که ضعف خود را بروز ندهند و احساسات خود را پنهان کنند.
برای مردان و برای مبارزه شان با افسردگی، پیوند و تماس دوباره بسیار ضروری است. معالجه مردان افسرده، مقدمتاً با حل عوارض جانبی بیماری پنهان نگه داشته شده شان شروع می شود. مردان افسرده مشخصاً خوب است متوجه شوند که اعتیاد به مواد ظاهراً آرامشبخش نه تنها راه حل نیست بلکه لایه های جدیدی از ناهنجاری را بر بدن آنها تحمیل خواهد کرد.
کنده شدن از اعتیادهایی که مردان افسرده برای «خود درمانی» بر می گزینند به آنها فرصت می دهد تا به ریشه ناهنجاری روحی خود نزدیکتر شوند. بازگشت به جمع و ایجاد رابطه دوباره با دنیای بیرون، یکی از پایه ایی ترین واکنش های ضد افسردگی مردان می تواند باشد. برای مردان منزوی، تجربهِ صمیمیت و تماس عاطفی، شاید می تواند ماندگارترین علاج باشد.
از عواملی که باعث سردی رابطه زن وشوهر می شود،بدخلقی است .انسان بد اخلاق،چه زن و چه مرد،همه معاشران خود را فراری می دهد و فرصت رابطه صمیمی با دیگران را از دست می دهد.همچنین به دیگران اجازه نمی دهد با او صمیمی باشند.بنابراین،طبیعی است که همسرش نیز از او رنجیده خاطر شده و ارتباط گرمی با او نداشته باشد یا او هم بدخلق بشود.برای این که بنای خانواده از بد اخلاقی آسیب نبیند،هر یک از همسران باید به دو گونه آگاهی مجهز و به دو فضیلت آراسته شوند:خوش خلقی و تحمل بد اخلاقی طرف مقابل.
1)خوش خلقی
خوش اخلاقی ،بیش از اینکه موهبتی باشد،اکتسابی است.یعنی اینکه هر کسی می تواند خود را به زینت اخلاق نیکو آراسته کند.بنابراین،اولین چیزی که هر همسری ،چه ز ن و چه مرد،باید کسب کند،خوش اخلاقی است .پس نخست باید ارزش خوش اخلاقی و زشتی بد اخلاقی را بداند.از میان همه ستایش های خوش اخلاقی ،به ذکر چند نکته بسنده می کنیم،
نخست آن که خوش اخلاقی ،جزء ایمان و تکلیف شرعی است .امام باقرعلیه السلام می فرماید:«از میان اهل ایمان،ایمان کسی کامل تر است که اخلاقش بهتر است.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «مردى در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، او را براى دفن به گورستان بردند ولى هر چه کلنگ زدند زمین کنده نشد، نزد پیامبر اکرم رفتند و جریان را عرض کردند و پرسیدند که به چه علت زمین کنده نمى شود؟پیامبر اکرم فرمود: بى تردید رفیق شما خوش اخلاق بوده است. حضرت ظرف آبی طلب نمود. ظرف آبى براى حضرت آوردند، دست مبارکش را در آب گذاشت و از آن آب به زمین پاشید.
فرمود: اکنون به کندن زمین مشغول شوید. گورکنان شروع به کندن زمین کردند، گویا رمل نرمى بود که زیر نیش بیل و کلنگ آنان به راحتى زیرو رو می شد».[1]
به اعتقاد یک مسلمان،حسن خلق است که انسان را به بهشت می برد؛چون رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:«حسن خلق ،درختی است در بهشت ،و انسان خوش اخلاق ،به شاخه اخلاق،به شاخه ای از این درخت آویخته ،پس حتما او را به بهشت می برد.بد اخلاقی درختی است در جهنم و آدم بد اخلاق،به شاخه ای از این درخت آویخته،پس لاجرم او را به سوی آتش می کشد».[2]
در دنیا هر کس بخواهد در جامعه زندگی کند،باید خوش اخلاق باشد.به همین دلیل،رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:اگر انسان بداند چه فوایدی در حسن خلق نهفته است،می داند که به آن محتاج است.»[3]
در برابر این همه ستایش که از خوش اخلاقی بیان شده ،بد اخلاقی مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است .بر اساس احادیث ،انسان بد اخلابق پیش از هر کس،به خود زیان می رساند امام صادق علیه السلام می فرماید:سوءالخلق نکد العیش و عذاب النفس کسی که اخلاقش بد باشد،خودش را عذاب می دهد .[4] همچنین امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند:«بد اخلاقی موجب تنگی زندگی و عذاب جان آدمی است.»[5]
در تاریخ اسلام می خوانیم: علی(ع) به فرمان پیامبر گرامی(ص) دو نفر از دشمنان اسلام را که بر علیه مسلمان ها توطئه می کردند، دستگیر کرد و به نزد آن حضرت آورد. پیامبر(ص) اسلام را به آنان عرضه کرد، ولی نپذیرفتند، بنابراین به جرم توطئه بر علیه اسلام آن دو تن را محکوم به اعدام نمود.
در این هنگام جبرائیل نازل شد و عرض کرد: یکی از آنان خوش اخلاق و سخاوتمند است، پس او را عفو نما. پیامبر از کشتن او در گذشت، آن فرد چون دانست که به خاطر آن دو صفت اخلاقی مورد عفو قرار گرفته است، شهادتین گفت و مسلمان شد.
پیامبر خدا(ص) در حق ا و فرمود: «او از کسانی است که خوش رویی و سخاوتمندی اش او را به سوی بهشت کشانید»[6].
از راههای تحصیل خوش خلقی می توان به مواردی اشاره نمود
-توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن،براى این منظور بهترین راه موجود، مطالعهى روایات و آیاتى است که در این باره ذکر شده است
-پرورش عواطف انسانی،مانند: دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسان ها قابل رشد و تربیت است.
-تمرین،از راه هاى دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران است.
-شوخ طبعی،یکی دیگر از عوامل خوش اخلاقی، داشتن روحیه شوخی و مزاح است. به عبارت دیگر جدی بودن زیاد سبب سرد شدن روابط می شود، بنابراین گاهی هم شوخی و مزاح لازم است[7]
ما هم دلمان را به این گفته ها خوش میکنیم تا زمان بگذرد و میدانیم که هیچ کسی تغییر نخواهد کرد غیر از اینکه خود بخواهد.
انگار جای خانواده دختر و پسر عوض شده (لحن کلام ) . مادر دختر تواضع می کند و مادر پسر با حالت حق به جانبی ، قبل از اینکه شرایط ومشخصات پسرشان را بگوید ، ریز مشخصات دختر را می پرسد . از جمله: رنگ پوست ، قد، چاقی یا لاغری، شغل اعضای خانواده، محل زندگی و اصالتا از کجایید.
معمولا مادر و خواهر می ایند تا از نزدیک زندگی و خانواده و در نهایت خود دختر را ببینند . باورتان می شود که در این جلسه بیشتر از دختر و خانواده اش به خانه و اثاث خانه نگاه می کنند. تا جایی که خیلی برای من پیش امده که می پرسند خانه چند متره ؟یا پارکینگ تان چند متر می باشد ؟ و این در حالی است که خانه از نظر اندازه در یک حد متوسط می باشد.
یا حتی قبل از اینکه بیایند ، می گویند خودمان می اییم جند دقیقه ای می نشینیم و دختر را سر لخت می بینیم ، بعد پسر را صدا می کنیم که تو همین جلسه بیاید و دختر را ببیند . اما بعد که می ایند و ما با وجود اینکه آمادگی امدن پسر را داریم و شرایط خانه را فراهم کردیم ، اما هنوز پسرشان نیامده ، خداحافظی می کنند و میروند.
و این در صورتی است که اگر از همان اول پسرشان را بیاورند ، ممکن است ازدواج صورت بگیرد، آخه آقایان واقع بین تر به مسائل نگاه می کنند و خانمها مسائل حاشیه ای را دامن می زنند و بعد هم نظرشان را منفی اعلام می کنند .خیلی ها هستند که می گویند 10 سال است می روند خواستگاری !!!
من که دیگر به این باور رسیدم که خواستگاری امدن برای مردم یه جور تفریح شده پدر من حتی حاضر شدند محل خانه را عوض کنند و از مرکز شهر به بالای شهر نقل مکان کرد .
خانواده من اصلا به خواستگار سخت نمی گرفتند و نمی گیرند حتی درباره اینکه داماد امکانات مالی چه چیزی دارد هم نمی پرسند و خودم هم از نظر تحصیلات آقا پسر ، به دیپلم هم رضایت می دهم اما با این جماعت خواستگار شرایط ازدواج فراهم نمی شود .من خودم قربانی این نوع مراسم هستم. من شخصا با این آداب و رسوم مخالفم.امیدوارم زمانی برسد که این نوع رسوم ها را هیچ جای کشورمان شاهد نباشیم.
تو که تمام بچگی ات را با پاهایت دویدی،چه می دانی روی صندلی چرخدار نشستن یعنی چه؟...تو که تمام زیبایی ها را با چشمانت دیدی،چه می دانی عصای سپید یعنی چه؟...تو که صدای تمام خنده ها و شادی را با گوش هایت شنیدی،چه می فهمی که زبان اشاره یعنی چه؟...تو که شب با قصه ی مادر خوابیدی و صبح را با صدای پدر از خواب بیدار شدی،چه می دانی حسرت داشتن مادر یا پدریعنی چه؟…تو که هر وقت هر چه خواستی داشتی،چه می دانی نداشتن یعنی چه؟…یادت هست بچه بودی و ٱفتادی و زانویت خراش برداشت،چقدر گریه کردی،تو چه می دانی شب را با اشک و درد صبح کردن یعنی چه؟…یادت هست دویدن ها و شلوغی و بازی با بچه ها را وقتی بچه بودی، تو چه می دانی بچه باشی و محکوم به تماشای بازی بچه ها یعنی چه؟…یادت هست روزهای بارانی می رفتی کنار پنجره و با نفرت به باران نگاه می کردی،تو چه می دانی لذت دیدن باران و اینکه روزهای بارانی بچه های دیگر هم بیرون نمی روند و مانند آن کودک معلول در خانه می مانند یعنی چه؟…
این روزها عبارت عدم تفاهم مورد بحث اغلب خانم هاست و مردانی که از عدم تفاهم با همسرشان شکایت دارند، شاید به ثلث یا ربع زنان ناراضی از همسر خود نمی رسند. عده زنانی که از عدم تفاهم با همسرشان شکایت دارند بسیار است و حتی بعضی از آنان قدم را آن قدر پیش گذاشته اند ، تا آنجا که پس از سی سال زندگی و داشتن چند فرزند برومند اظهار می دارند که پس از این همه سال هنوز زبان یکدیگر را نمی فهمند.
تفاهم چیست ؟ تفاهم در زبان عربی از باب تفاعل ، و معنای آن درک دو طرف از زبان یکدیگر است. مرد و زن باید دل یکدیگر را درک و طبق میل و خواسته همدیگر عمل کنند، ولی مگر این امر امکان پذیر است ؟
مگر خداوند دو فرد را یکسان آفریده است که این تشابه و توافق به وجود آید؟ مگر امکان دارد زن و مردی فقط به علت همسری بتوانند کلیه خواسته های یکدیگر را برآورند.
افراد باهم قابل مقایسه نیستند تا مردی یا زنی بتواند فکر ، هوش ، حافظه ، استعداد و سایر مواهب خدادادی خود را با دیگری مقایسه کند. اجتماع نیز به ما می آموزد که در هر جمع بدون این که خود متوجه باشیم ، کسی که از نظر فکر و عقل و هوش و سایر مواهب خدادادی برتر است ، مسلماً به تدریج ریاست را به دست خواهد آورد و حتی به صلاح سایر افراد است که در مواقع لزوم او را به عنوان پیشوا انتخاب وطبق گفتار و رفتارش عمل کنند. حتی می توان گفت دزدان نیز بین خود کسی را که از نظر هوش و درایت و کوشش و قدرت متمایز است ، به ریاست خود انتخاب می کنند.
روی این اصل ، در زندگی زناشویی نیز آن که دم از تفاهم می زند ، اگر میل به فرمانروایی بی چون و چرا نداشته باشد ، طرف مقابل را که داناتر ، پیش روتر و بیناتر است ، انتخاب می کند و گفتار او را به کار می بندد و از فکر و هوش و قدرتش استفاده می کند و می داند هرگونه مقابله و لجبازی به زیان خود و خانواده اش تمام خواهد شد.
در قرآن مجید آمده است که مردان مراقب و مسئول اداره زنان هستند. اما دنباله ی همان آیه فرموده است: به دلیل این که خداوند به بعضی از آنان فضیلت هایی داده است . بنابراین آن کس که فضیلتی ندارد نمی تواند مراقب ومسئول باشد یعنی مراقبت و مسئولیت حفظ شئون و اداره خانواده به دست آن کسی است که از نظر مواهب خدادادی بر دیگری برتری دارد (فرق ندارد زن باشد یا مرد) و در چنین حالی چون خداوند مزایای ویژه ای به او داده است، مسلماً باید آن را در راه رفاه و حفظ خانواده خود صرف کند و بدون تند خویی ، در حل مشکلات بکوشد و از این که با داشتن این مواهب خدادادی می تواند در محیط خانواده مفید واقع شود . کمال رضایت را داشته باشد . درست مثل برادری که چون سرمایه فراوان دارد آماده است که دست برادر و یا دوست خود را نیز از نظر مالی بگیرد و بدون هیچ گونه منتی به او کمک کند.
متأسفانه افراد ، همیشه میزان هوش و استعداد و مزایای دیگران را با خود مقایسه می کنند و مثلاً از این که همسرشان فلان مطلب ساده اجتماعی را درک نمی کند تا طبق نظر آنان عمل کند، نگران و نالان اند در حالی که افراد باهم مساوی نیستند و هریک طبق ژنهایی که از راه ارث دریافت داشته اند و یا تعلیم وتربیت مخصوص خود، فردی مستقل است و طرز فکر واندیشه و قدرتش با دیگری قابل قیاس نخواهد بود . دو یا سه دوست که در راهپیمایی به سوی قله کوهی روان اند ، هریک به میزان قدرت پا و نفس خود می تواند صعود کند و آن که با قدرت و تمرین قبلی سرعت بیشتری دارد ، نمی تواند و نباید به دیگران فخر بفروشد و یا کسی را که نمی تواند به سرعت و قدم او راهپیمایی کند ، با طعن و کنایه عقب افتاده و معیوب بخواند و به قول حافظ شیراز :
کمال صدق و محبت ببین نه نقص و گناه که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
آری . مواهب خدادادی افراد باهم متفاوت است و اگر در زناشویی فردی از نظر مواهب خدادادی برتری دارد، به تدریج ، خود ریاست واقعی را به دست خواهد آورد (زن یا مرد فرقی ندارد) و در این حال او نیز بدون این که میزان قدرت و هوش و فهم خود را ملاک قرار دهد و طرف مقابل را خوار و خفیف شمارد و از عدم تفاهم با او شکایت کند ، باید نادانی و بی اطلاعی سایرین را ببخشد و در صورت امکان هر لحظه به کمک روانی آنان بشتابد و آنان را راهنما باشد. البته باید در نظر گرفت که اظهار عدم تفاهم ، علل روانی دیگری نیز دارد . مثلاً ممکن است فردی به صورت غیر مستقیم با بزرگ بینی خود ، دیگری را بی ارزش و فاقد صلاحیت بداند و از این که تقدیر ، آن دو را با هم شریک زندگی گردانیده شاکی باشد ، که البته غرور ، خود یک بیماری روانی و محتاج به درمان است .
در پایان سفارش ما به مردان و زنانی که از عدم تفاهم با همسر خود شکایت دارند دست کم این است که ترک همسر و جدایی مشکل را حل نمی کند ، باید همسرداری را آموخت.
پشت سرم حرف بود حدیث شد ...!
صد حرف و یک جواب....مهم نیست... بگذریم
یکی از مهترین معیارها در دوستی ؛وجود اعتماد ما بین دو جنس است . واضح است که این عدم اعتماد؛ باعث بروز مشکلات فراوان ؛ دیگری در جامعه میشود .....!
عدم اعتماد دختران ؛ خود پسران و افکار غلط آنهاست . متاسفانه اکثر پسرها ؛وقتی به دنبال دوست دختر هستن ؛افکار اروپایی دارند !اما وقتی نوبت به تشکیل زندگی و ازدواج فرا می رسد ؛افکار اروپایی کنار میرود و کا ملا شرقی میشود!!!این تناقض در نحوه عمل آنها و آسیب هایی که دختران از این نوع طرز تفکر می بیندد یکی از دلایل مهم عدم اعتماد است.
اکثر پسرها معمولا وقتی با دختری آشنا میشوند ؛ قبل از هیچ شناختی نسبت به روحیه ؛ افکارو اندیشه هم ؛خیلی زود تصمیم به گرفتن دست طرف مقابل و در نهایت مسائل جنسی میکنند...!!! این رفتار بی منطق باعث میشود یا دختر از دوستی منصرف شود ،و یا بدون فکر قبول کند...!!!!
اگر این دوستی آغاز شود به دنبال خود مشکلاتی خواهد داشت . وقتی با حرارت تمام بدون تعارف با گرفتن دستهای هم و ....آغازشود. خیلی زود هم آتش آن خاموش میشود. روزهای اول تلفن های پر بار و دیدار ها از جانب پسران برقرار است؛ و دختران خوشحال و سرمست خواهند بود. اما کم کم بی رنگ میشود!!! اینجاست ؛ دختر اعتراض می کند ؛ اما پسران توجه نمی کنند تا رابطه ؛بیرنگ و بی رنگ میشود وآرام آرام به پایان میرسد. دختران دچارافسردگی وشکست روحی میشوند ؛آانها که با برقراری رابطه نزدیک انتظارقویتر شدن آن رابطه را داشتن ؛اکنون سرخورده وبی اعتماد میشوند .
این اشتباه است که تصور کنیم همه اندیشه شبیه به ما دارند ؛ و خیلی زود رابطه را نزدیک کنیم .اولین گام برای دوستی موفق شناخت درست از هم دیگر است .بهتراست تا روحیات و افکار طرف مقابل برایمان عریان نشده ؛ جسم خود را عریان نکنیم .که دچار عواقب بعدی آن باشیم ...!!!
تنوع طلبی و هوسرانی پسران یکی دیگر عواملی است که باعث بی اعتمادی دختران میشود . دختران وقتی رابطه نزدیک ایجاد می کنن با توجه به روحیات عاطفی که دارند ؛زود وابسته میشوند ؛ اما پسران این قدرت را دارند که احساس وابستگی خود را کنترل کنند و بی توجه به این روحیه ظریف دختران خیلی راحت؛ وبا نامردی تمام ؛ با دختران دیگر دوست شوند .
دختر از تمام وجودش برای پسر گذشته و آن بی اهمیت به این فداکاری ؛به او خیانت می کند!!!
وقتی نوبت به ازدواج میرسد ؛ دوست دخترش را که مدت ها به پای آن؛انرژی و فکر و ذهنش را برای او صرف کرده؛ با کوله باری از غم وابستگی؛ رها می کند ؛ وبا دختر دیگری که رابطه نزدیک بااو نداشته یا با دختری که خانواده اش به او معرفی کرده ا ند ؛ازدواج می کند!!!!
گاهی در حین بودن دوست دختر فداکارش بی توجه به احساسات او بطور ناگهانی کس دیگری را برای همراهی زندگیش ترجیح میدهد !!! در اینجا ضربه روحی و روانی که به دوست دختر وارد میشود ؛ چنان با نامردی تمام است که دیگر به هیچ مردی اعتماد نخواهد کرد...
پسران معمولا این نامردی خود را چنین توجیح می کنن که ما قول ازدواج نداده بودیم !!! اما بر هر عقل سالمی که در ایران زندگی می کند و آگاه به محدویت های دختران در این جامعه می باشد ؛آشکار است ؛ که دختری که به پسری اعتماد می کند و از خود می گذرد؛ در چه شرایط روحی دشواری ؛به اواعتماد کرده است .
حال پسر او را رها می کند!دورش می اندازد !کس دیگر را ترجیح می دهد !!!
این پسران طور دیگر هم خود را توجیح می کنند : که دختران نیز در حین دوستی با پسران به خواستگارشان جواب مثبت میدهند !!! اما میدانیم که پشنهاد ازدواج در ایران از جانب پسران است .وقتی این پشنهاد از جانب دوست پسر نمیشود ؛او مجبور به ازدواج با خواستگارش میشود ....
ویا دلیل می آورند خانواده ام موافق ازدواج با دوست دخترم نیست!!!! جالب است بدانید عدم بلوغ مردان که خود قادر به تصمیم گیری نیستن هم یکی دیگر دلایل عدم اعتماد دختران می باشد ...!!! پسری که سن 25 برسد و باز برای انتخاب همسر آینده اش نتواند با خانواده خود کنار بیاید ؛نشانه ضعف اوست یا دروغ او برای توجیح نامردی خود!!!!..
نامرد؛فقدان مردی اش را ،در سیاهی پنهان کرده است...!!!
وقتی رابطه بین دختر و پسر خیلی نزدیک میشود ؛ مثل زن و شوهر میشوند. اینجا پست بودن بعضی از پسران را نشان میدهد که وقتی مطمئن نیستند و شناختی ندارندو یاگاهی باوجود آگاهی بر اینکه با دختری که آشنا شده اند اصلا ایده آلشان نیست ؛ با کلمه من قصد ازدواج ندارم (البته گاهی هم اصلا راجع به قصد ازدواج چیزی نمیگن)خود را توجیح و تنها برای سؤاستفاده رابطه راخیلی زود نزدیک تر می کنند ؛ برایشان عواقب ناگواری که ممکن است بر دختر وارد شود مهم نیست . گاهی هم این تصور غلط را دارند ؛که دختری که خودش را به من سپرده مناسب ازدواج نیست !!!وگاهی همین پسران باکره بودن دختر برایش شرط ازدواج میشود ....!!!!!
اولا از کجا معلوم دختری که به خواستگاریش رفتین خودش را به کسی نسپرده باشد. ثانیا پس خودت که خودت را به دختری سپردی را در نظر نمیگیری و تنها این حق توست که بخاطر نیازت خودت را به دختری بسپاری و موردی نداشته باشد !!!
پسران وقتی خیلی زود رابطه ایجاد می کنند؛ خیلی زود هم دلزده میشوند ؛و از دختر دور میشوند وقتی دختر لب به اعتراض می گشاید و کار به مشاجره می کشد پسران ؛حرمت را کنار می گذارند و به خاطر روابطی که آن داشته او را با حرف های ناجور ؛ دختری هرزه مینامند!!! دردناکترین بخش اینجاست دختری که با تمام وجود با پسری دوست شده و با اعتمادی که بةآن کرده وجودش را به او سپرده؛چنین حرف هایی را بشنود !!!
پسران نیازجنسی خود را مثل نیاز به غذا خوردن و خوابیدن و غیره؛یک نیاز طبیعی میدانند ؛که البته درست است ؛اما نباید فراموش کرد ؛که برای برآورده شدن این نیاز؛ ما با موجود زنده و با یک انسان پر از احساس و عاطفه طرف هستیم .نه با یک خوراکی ویا یک وسیله !!!!برای بر آورده شدن این نیاز باید اصول اخلاقی و وجدان خود را فراموش نکنیم ...
زن پر عاطفه ترین موجودی است که خداوند آفریده است ؛ و دوستی با جنس زن نیز یعنی خرج نمودن این عاطفه از طرف او ؛ اگر این عاطفه از طرف شما شکسته شود ؛روحش خواهد مرد و از درون ؛ پژمرده می شود...
اگر مردان در برار سکس ضعیف هستن؛زنان نیز در برابر عاطفه ؛ضعف دارند ؛اگر به دنبال چاره ضعف خود هستید؛ باید ضعف جنس مخالف را هم در نظر بگیرد...
زنان با وجود عاطفی بودنشان ؛بیشتر دوست دارند کلمات عاطفی و زیبا را بشنوند ؛در برابر 10 کلمه عشقی مرد؛یک کلمه عشقی بیان میکنند . عاطفه در اعماق وجودشان است ؛نه در بیان کلماتشان ...اما در بیان کلمات جنس مخالف ؛دنبال جمله های عاطفی؛عشقی میگردد ؛وقتی پسری ؛از گفتن این کلمات پرهیز کند ؛ او نسبت به دوست داشتن او بی اعتماد می شود...!!!
هدف ها در دوستی های نرمال متفاوت است ؛ برای شناخت در ازدواج؛ برای کار؛ برای دوستی معمولی؛برای سکس و غیره....
یک اشتباه بزرگ این است؛که عمیق ترین نوع دوستی را؛دوستی برای ازدواج ؛که ممکن است هیچ ارتباط نزدیک احساسی در آن نباشد تصور کنید!!!
اما می دانیم وقتی دختری(دختران نرمال) به آن مرحله در دوستی و عشق میرسد ؛که تمام وجودش را خالصانه و بدون هیچ قراردادی ؛به پسر ی می سپارد؛ نهایت گذشت از خود و دوست داشتن رانشان میدهد؛که این نهایت دوستی ؛در دوستی برای شناخت ازدواج ؛خیلی کم یا اصلا وجود ندارد ....!!! در اینجا بر هر اهل دلی مشخص است که این نوع دوستی عمیق ترین و حساس ترین نو آن است .که بایدبا دقت فراوان و مطالعه ؛در مورد روحیات؛خصلت ها ؛افکار ؛خواسته ها و نیازها؛ ودیگر موارد صورت گیرد. تاکسی از این دوجنس آسیبی دراین زمینه نبینند....!!!!
اما بی اعتمادی از آنجا خود را نشان میدهد که پسران حق بجانب؛ این نوع دوستی را ؛ هرزگی؛دختران می پندارند...!!!!
تنـــها که باشـــی
شطــــرنج در تـــمام زنــــدگی ات
رســــوخ می کــــند..
تا یــادت بمـــاند هـــــرگز
پـــایت را از بی کـــسی هایت دراز تر نـــکنی..
شـــطرنج یعــــنی
طــوری محاصـــره مــی شوی
که با هر قدم خـــودت را یکبار از دست می دهی..
..... بـــاور کــــن.....
این عشــــق های نصفـــه نیـــمه آنـــقدر نمـــی ارزند
کــه با تقـــلا زدن های الکـــی
غـــــرورت را کیـــش و مـــات کــنی...
داشتن حجاب به شریک زندگی می فهماند که کاملاً متعلق به اوست، و تمام زیبایی ها و طراوت و لطافتش را به صورت هدیه ای زیبا به او تقدیم میکند. زنان جامعه، هر قدر به حجاب و عفاف خود احترام بگذارند احترام همسرانشان نسبت به آنها بیشتر شده و در سایه ی این اعتماد و اطمینان است که پایه ی تربیت و معنویت و اخلاق فرزندان در خانواده ها پی ریزی شده و بهترین فرزندان از چنین انسان هایی تحویل جامعه ی اسلامی داده خواهد شد.
حجاب، زن را از شوهر خاطر جمع میکند و زن میداند که شوهرش بیرون نتوانسته به زن ها نگاه کند و علاقه ای پیدا کند.
این چنین است که حجاب، از بهم خوردن روابط و زندگی زناشویی جلوگیری میکند، زیرا بسیاری از این جدایی ها و اختلافات در اثر سوء زن ها و بد بینی هایی است که در طرفین ایجاد می شود؛ حجاب جلوی این سوء ظن ها را می گیرد و مرد را مطمئن می کند که زن او زیباست.
آیا ایجاد اعتماد به طرفین در زندگی سرمایه ی کمی است؟!
خداوندا سوت پایان را بزن صداقت ما حریف هرزگی این زمانه نمی شود
"حوا" تـــو....! مـــگر سیــب را پوســـت کـــنـدے خــوردے ؟؟؟ کــہ دنیـــا ایــטּ گــونه پــوسـتِ مــا را میکنـــد....
منشأ بعضی اشکالات، گاهی انسان گمان میکندکه دیگران همیشه خوش و خودش گرفتار است.بایدبه این ضربالمثل تمسک کردکه میگویندآواز دُهُل ازدورخوش است.اگر نزدیک زندگی هر کس بشوی میبینی که او هم مثل، شما ناراحتیها و مشکلاتی دارد
زن و شوهر باید بدانند همانطوری که یک سری امور می توانند سطح صمیمیت وعلاقه زوجین را به یکدیگر افزایش دهند، امور دیگری هم هستند که باعث از بین رفتن علاقه بین آنان به هم می شوند، از جمله می توان گفت:
1-رعایت نکردن موازین اخلاقی: از مهم ترین زمینه های ایجاد کدورت و از بین رفتن علاقه میان زن و شوهر، رعایت نکردن اخلاق اسلامی و انسانی در زندگی است. رفتارهایی از قبیل: توهین و بی حرمتی به یکدیگر، تندی، بد ربانی، پرخاشگری، کینه توزی، طعنه، و کنایه زدن و نداشتن روحیه عفو و گذشت و...
در مقابل، رعایت اخلاق، خوش زبانی، و احترام متقابل، علاقه زن ومرد را به یکدیگر افزایش می دهد.
2- جر وبحث مداوم: دومین زمینه کاهش محبت میان زن و شوهر، بگو مگوهای مداوم در مورد مساىٔل مختلف و شاید بهتر باشد گفت: چیز های بی ارزش و بیهوده است، که در آخر هم به تفاهم و نتیجه مشخصی هم نمی رسند.
امام هادی (علیه السلام) می فرمایند: گفتگوهای خصوصمت آمیز، دوستی های دیرین را از بین می برد و پیوند های محکم را زاىٔل می کند و کم ترین نکته موجود در این جدال ها آن است که هر یک از طرفین می خواهد بر دیگری غلبه کند واین خود، مایه ی اصلی افتراق وجدایی است.
پس زن و شوهر باید بدانند که جر و بحث بیهوده به هیچ وجه در زندگی آنها اثر خوبی نخواهد گذاشت و آرامش و نشاط زندگی را خواهد گرفت.
3- نگاه به نامحرم: ازعوامل مهم دیگر که در کاهش مهر و علاقه ی زن و شوهر بی تاثیر نیست و کوتاهی در این زمینه متاسفانه مشکلات زیادی به بار می آورد، مساله نگاه کردن به نامحرم است. این نگاه آلوده، انسان را به سوی گناه و فساد خواهد کشید. و لطمه های شدیدی را به بنیان خانواده وارد می کند، دوستی ها و روابط نامشروع از همین نگاه کردن ها شروع می شود.
در روایات از نگاه کردن به نامحرم به شدت نهی شده است. به عنوان مثال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: کسی که دیده خود را از حرام پر کند خداوند در روز قیامت دیده اش را از آتش پر خواهد کرد، مگر این که توبه کند و بازگردد.
برای استحکام وسعادت ونشاط بیشتر در کانون خانواده لازم است زن وشوهردر تصمیم گیری مربوط به زندگی مشارکت داشته باشند
4- کم رنگ شدن روابط جنسی در خانواده: یکی از عوامل مهم گرمی و صمیمت زوجین و داشتن بهترین آرامش در زندگی، رضایت آنان از روابط جنسی است، که کوتاهی در این مسىٔله برای برای بسیاری از خانواده ها مشکل ساز شده است. یقیناً می توان گفت: علاقه زن و شوهر به یکدیگر تا حدودی به کیفیت و میزان روابط جنسی آنان وابسته است. در صورتی که یکی از همسران (بیشتر زن) در این رابطه کوتاهی کند و طرف مقابل (غالبا مرد) از رابطه جنسی با همسرش ناراضی باشد، این امر به کاهش محبت و علاقه او به همسر، اختلاف و درگیری در خانواده و گاه طلاق منجر می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): برای زن، شایسته نیست بخوابد مگر اینکه خود رابه شوهر عرضه کند.
5- کنار گذاشتن همسر در تصمیم گیری ها: برای استحکام و سعادت و نشاط بیشتر در کانون خانواده لازم است زن و شوهر در تصمیم گیری مربوط به زندگی، از قبیل: مسائل مالی، مسافرت ها، ازدواج فرزندانشان و... مشارکت داشته باشند و با هم فکری و با در نظر گرفتن مصلحت خانواده تصمیم بهتری را بگیرند، طبیعی است با این روند خودمحوری در زندگی معنی نخواهد داشت و میزان علاقه و صمیمیت بین خانواده خصوصا بین زن وشوهر بیشتر خواهد شد.
زن بازتابی از رفتارِ مَردش است. اگر شما زنی را تا نقطۀ جنون دوست بدارید، او هم به همان مجنون تبدیل خواهد شد.
منبع: کتاب عشق و محبت در زندگی، نویسنده مجتبی حیدری، ص28 و 29،
این اشکال، که گاه به این صورت مطرح میشود: «اگر خدا عادل است ناگواریها چرا؟» بیش از دهها جواب دارد که به منزله دسته کلید است و با هر کلید، قفل یا قفلهایی باز میشود. ما به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1. قضاوت عجولانه قضاوت ما عجولانه است ما فقط خود را در نظر میگیریم؛ آن هم در زمان خاص. میگوییم: چرا فلان حادثه رخ داد یا چرا جنگ شد و ... و حال آنکه نه تنها خود ما ملاک هستیم و نه تنها امروز ما؛ چه بسا حادثهای برای یک فرد مضر باشد؛ اما در جمع برای جامعه نافع باشد و یا حادثهای در یک زمان، ناراحت کننده باشد؛ ولی با در نظر گرفتن آینده و نتایج آن، نافع باشد. به عبارت دیگر: ما از وقایع عکس میگیریم و قضاوت میکنیم. حال آنکه باید از حوادث فیلم گرفت اول و آخر و نتایجش را در نظر گرفت و آن وقت قضاوت کرد. قرآن میفرماید: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[بقره/216] «یعنی چه بسا از چیزی کراهت دارید، ولی آن برای شما بهتر است و چه بسا چیزی را دوست دارید، ولی آن برای شما بدتر است. خدا میداند و شما نمیدانید.» 2. نتیجه عملکرد خود ناگواریها معمولاً به دست خود ماست قرآن میفرماید: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم؛[شوری/30] «آنچه را که به شما از بدیها می رسد به سبب آن کارهایی است که انجام دادهاید.» مثلا در روایت است: «رُبَّ حَرْفٍ جَلَبَ حَتْفاً؛[1] چه بسا حرفی که باعث مرگ ناگهانی میشود.» و در روایت دیگری آمده است: «رُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبتْ نِعَمة؛[2] چه بسا حرفی که باعث سلب نعمتی میشود.» میگوییم: در امور طبیعی، دانستن و ندانستن دخالت ندارد. شما اگر دست به سیم برق بگذاری برق میگیرد؛ چه بدانی در او برق است و چه ندانی. 3. مقتضای حکمت الهی حکمت خداوند، عطای او را محدود میکند. گاهی میگویند چرا فلانی زیاد دارد من کم دارم، خدا که قدرت دارد به من بدهد، چرا نمیدهد؟ جوابش این است که خدا قدرت دارد؛ ولی مصلحت نمیداند. شما هم بر خیلی از کارها قدرت دارید؛ ولی انجام نمیدهید؛ چون مصلحت نمیدانید؛ مثلا برای شکستن شیشه قدرت دارید؛ ولی انجام نمیدهید یا قدرت دارید 10/000 تومان کبریت بخرید؛ ولی انجام نمیدهید چون مصلحت نمیدانید و ... . خدا هم قدرت دارد به شما صدها میلیون تومان بدهد؛ ولی مصلحت نمیداند. قرآن میفرماید: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیر[شوری/27] «اگر خدا روزی بندگانش را (بیش از حد) وسعت دهد هر آینه طغیان میکنند در زمین و ... .» پس حکمت خداوند، عطای او را محدود میکند.» 4. آزمایش حوادث و ناگواریها برای آزمایش است قرآن میفرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ؛[عنکبوت/2] «آیا مردم گمان میکنند همینکه گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و ما آنها را امتحان نمیکنیم؟!» در آزمایش چند بحث است: الف) چرا خدا ما را آزمایش میکند؟ خداوند ما را میآزماید تا به خودمان ثابت کند چگونه هستیم؛ وانگهی در آزمایش قوهها و استعدادها به مرحله ظهور و فعلیت میرسد و انسان بر اثر اعمال، مستحق ثواب یا عقاب میشود. امام علی(ع) میفرماید: «لِتَظْهَرَ الأَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَاب؛[3] (خداوند امتحان میکند) تا کارهای بندگان ظاهر شود و به واسطه آن کارها، مستحق ثواب یا عقاب شوند.» ب) مواد امتحانی چیست؟ ترس، گرسنگی، گرفتن مال و فرزند و... ج) مردم در برابر آزمایش چند گروهاند؟ چهار گروه: 1. جیغ میزنند و بیتابی میکنند؛ 2. صبر میکنند؛ 3. شکر میکنند؛ 4. تقاضا میکنند. د) چه کنیم که در آزمایشها پیروز شویم؟ یادآوری چند نکته لازم است: 1. توجه به تاریخ گذشتگان، که آنها هم مشکلاتی داشتهاند. موقعی که به پیامبر خیلی فشار وارد میشد، خداوند به او خطاب میکرد: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل؛[احقاف/35] «صبر کن همانگونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند.» 2. توجه به اجر الهی، مقاومت انسان را زیاد میکند. 3. توجه به اینکه زیر نظر است و خدا او را میبیند استقامت انسان را در مشکلات زیاد میکند. امام حسین(ع) هنگام شهادت علی اصغر در روز عاشورا فرمود: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی، أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّه؛[4] تحمل این مصیبت بر من آسان است؛ زیرا خدا اینها را میبیند.» 5. دنیا برای چیست؟ دیدگاهها درباره دنیا باید تصحیح شود بعضی گمان میکنند دنیا کافه است. میگویند: چرا موز نیست، چرا پرتقال، کم است و ... . بعضی دیگر گمان میکنند دنیا استراحتگاه است. میگویند: چرا پشه میگزد، چرا عقرب میگزد، چرا مار نیش میزند و ... . ج) بعضی دیگر گمان میکنند دنیا عشرتکده است. میگویند چرا داغ دیدم، چرا زلزله شد، چرا سیل آمد و ... . در جواب اینها باید گفت: دنیا نَه کافه است و نَه استراحتگاه و نَه عشرتکده؛ بلکه میدان رشد است. در میدان رشد باید ناگواریها باشد، تا ناملایمتها نباشد رشد نیست، تا ملت ایران، ناگواریها را تحمل نکرده بود، از رشد و آزادی و استقلال خبری نبود. 6. معنای عدل چیست؟ منشأ بعضی اشکالات، نفهمیدن معنای عدل است. عدل، همه جا به معنای تساوی نیست؛ بلکه گاهی تساوی، ظلم است. اگر معلم به همه شاگردان، یک جور نمره بدهد به شاگردان درسخوان ظلم کرده است. به همین سبب بعضی از اهل لغت، عادل را اینگونه معنا کردهاند: الواضع کل شئ موضعه؛[5] یعنی کسی که هر چیزی را در جای خود قرار میدهد. بنابراین گاهی مقتضای عدالت، تفاوت است و در عالم خلقت بر اساس مصالحی تفاوت هست؛ ولی تبعیض نیست؛ یعنی دادهها ملاک امتیاز نیست؛ چناچه محرومیتها نقص نیست. امام رضا(ع) فرمود: «مَنْ لَقِی فَقِیراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الْغَنِی لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَان؛[6] هر کس در ملاقات با فقیر مسلمان سلام کند به غیر سلامی که به شخص پولدار میکند، در قیامت، خدا را ملاقات خواهد کرد؛ در حالی که خداوند بر او غضبناک خواهد بود.» مساوات فقط در دو چیز است: 1. قانونگذاری؛ 2. اجرای قانون. اگر فرزند پیامبر هم دزدی بکند دستش قطع میشود. 7. آیا همیشه دیگران خوش هستند؟ گاهی انسان گمان میکند که دیگران همیشه خوش و خودش گرفتار است. باید به این ضربالمثل تمسک کرد که میگویند آواز دُهُل از دور خوش است. اگر نزدیک زندگی هر کس بشوی میبینی که او هم مثل، شما ناراحتیها و مشکلاتی دارد، گرچه ظاهر زندگیاش بیمشکل جلوه میکند. علی(ع)میفرماید: «ثُمّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا، عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا وَ بِسَلامَتِهَا، طَوَارِقَ آفَاتِهَا وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا، غُصَصَ أَتْرَاحِهَا؛[7] خداوند، فراخی روزیها را با سختیها و کمبودها همراه ساخته و سلامتیها را با تیرهای آفات و مرضها، و در بین خوشیها غصهها و ناراحتیها قرار داده است... .» خلاصه هر کس در زندگیاش خوشی، ناراحتی، سلامتی، مریضی، سختی، گشایش و ... را تجربه میکند. 8. نقایص همراه با کمالات غالباً هر نقصی با کمالی همراه است. خدا گر ز حکمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری 9. رمز هماهنگی تفاوتها رمز هماهنگی است؛ زیرا تفاوتها نیازآفرین است. من نیاز به کفش کفاش دارم، هر دو نیاز به نان نانوا داریم، هر سه نیاز به علم دانشمند داریم و ... . بدینصورت جامعه تشکیل میشود و امری از امور جامعه به زمین نمیماند. اگر همه، نبوغ علمی ابوعلیسینا را داشتیم آیا کارگر، قصاب، بنا و ... پیدا میشد؟ مسلّماً نَه. پس تفاوتها رمز هماهنگی است. 10. تفاوت در رنگها و شکلها همراه با تفاوت در سلیقهها تفاوت در سلیقهها، تفاوت در رنگها و شکلها را جبران میکند؛ مثلا یک رنگ یا شکل را شخصی نمیپسندد، دیگری میپسندد و چه بسا عاشق او میشود و همین طور بر عکس. 11. رمز خداشناسی تفاوتها رمز خداشناسی است. اگر انسانها همه یک جور و یک شکل و یک رنگ خلق شده بودند، چقدر مفاسد پیش می آمد؛ مثلا دوست از دشمن شناسایی نمیشد. پدر، فرزند خود را از دیگری تشخیص نمیداد. همچنین فرزند، پدر و مادر خود را نمیشناخت، معاملات به طور نسیه انجام نمیگرفت و ... . 12. امکانات زیادتر همراه با مسئولیتهای بیشتر تفاوت در امکانات، همراه با تفاوت در مسئولیتهاست. مثال: 10 تومان به یک نفر دادهاند و از او 10 نان خواستهاند و به دیگری 5 تومان دادهاند و از او 5 نان خواستهاند. این ظلم نیست. قرآن میفرماید: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا ما آتاها؛[طلاق/7] «خدا انسان را تکلیف نمیکند مگر به مقداری که به او داده است.» هر که بامش بیش، برفش بیشتر. 13. پاکسازی روح گاهی ناگواریها برای تأدیب و پاکسازی روح است قرآن میفرماید:« وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِی إِلّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون.؛[اعراف/94] و ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به ناراحتیها و تنگناها دچار ساختیم؛ شاید (به خود آیند) و تضرع کنند!» و در روایت آمده است: «إِنَّ الْبَلاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلأَنْبِیَاءِ دَرَجَة؛[10] بلا و گرفتاری برای ظالم، ادب و برای مؤمن، امتحان و برای انبیا درجه است.» 14. زنگ بیدار باش ناگواریها غرورشکن، و زنگ بیدار باش است. قرآن میفرماید: «نَّ الإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى؛[علق/6 و7] به درستی که انسان طغیان میکند، همینکه خود را بینیاز ببیند.» در روایت است اگر سه چیز نبود سر بنی آدم فرود نمیآمد: 1. مرض؛ 2. مرگ؛ 3. فقر.»[11] 15. شکوفایی استعدادها شکوفایی استعدادها در سایه ناگواریهاست. وقتی زلزله شد، بشر به فکر ساختن خانه ضد زلزله افتاد. وقتی سیل آمد بشر به فکر ساختن سیل بند، سد و غیره افتاد و اکنون اگر در جامعهای بر اثر سیاستهای استعمار، این کارها انجام نگرفت، تقصیر خود انسانهاست، نه تقصیر آفرینش. 16. دنیا با آخرت در جهانبینی الهی نباید دنیا را از آخرت جدا دانست. برای نمونه، خداوند در روز قیامت، اجرها و مقامهای زیادی به افراد معلول میدهد. چنین مردی عرض میکند. «خدایا! من که کاری انجام نداده بودم.» خطاب میرسد که صلاح ندانستیم در دنیا فلان نعمت را به تو بدهیم؛ مثلا تو را نابینا آفریدیم؛ چون چنین مصلحت میدانستیم. این اجرها و مقامها به سبب آن نعمتی است که به تو ندادیم. آن وقت شخص معلول، آرزو میکند که ای کاش! نعمتهای دیگر را هم نداشت تا اجر زیادتری نصیبش میشد. البته خداوند در دنیا به آنها چیزهایی داده است که به دیگران نداده است تا امورشان مختل نشود؛ مثلا نابینایان معمولاً از هوش و حافظة عجیبی برخوردارند و این امر، خیلی به آنها کمک میکند؛ ولی به هر حال در قیامت جبران میشود. ضمن اینکه برای دیگران هم درس عبرتی است که شکر خدا را به جای آورند. 17. مسئولیت جامعه و دولت از مسئولیت جامعه و دولت نباید غافل باشیم. دولت در جامعه اسلامی وظیفه دارد به افراد معلول کمک کند و از هر نظر اسباب رفاه آنان را فراهم سازد و از طرفی باید فرهنگ جامعه بالا برده شود تا نسبت به این افراد، بیاحترامی نشود. اکنون اگر افرادی به وظایف خود عمل نکردند و مشکلاتی در جامعه به وجود آمد آنان مقصرند و جامعه باید با آنها برخورد کند و این، تقصیر نظام آفرینش نیست. 18. مقتضای نظام حسابشده نظام حسابشده با داشتن فرمولهای دقیق نمیتواند خالی از ناگواری باشد. آجر و آهن، دارای فرمول خاص و استحکام خاصی است. اکنون اگر ساختمان بر اساس اسلوب صحیحی ساخته نشد و سقف بر سر انسان خراب شد و سر انسان شکست، نباید بگوید چرا؟ زیرا آهن دارای استحکام خاصی است. استخوان بدن هم یک مقدار استحکام دارد. اینکه انسان بگوید چرا سرم شکست، معنایش این است که یا آهن، آهن نباشد (پنبه باشد) و یا استخوان بدن ما استخوان نباشد (چدن باشد) و ... . 19. اجر فراوان اضافه حقوق، بسیاری از مشکلات را حل میکند. «افضل الاعمال احمزها؛[12] با فضیلتترین کارها مشکلترین آنهاست.» بنابراین خداوند در مقابل مشکلات و ناگواریها اجر میدهد و آن سختیها را جبران میکند. مثلاً در روایت است: «سَهَرُ لَیلَةٍ مِن مَرَضٍ أو وَجعٍ أفضَلَ وَ اَعظَمُ أجراً مِن عِبَادَةِ سِنَةٍ؛ بیداری یک شب به خاطر مریضی و یا درد، از عبادت یکسال برتر و افضل است.»[13] 20. نعمت در لباس نقمت گاهی نعمت در لباس نقمت است. امام حسن عسکری(ع)فرمود: «مَا مِنْ بَلِیَّةٍ إِلّا وَ لِلَّهِ فِیهَا، نِعْمَةٌ تُحِیطُ بِهَا؛[14] یعنی هیچ بلایی نیست، مگر آنکه خداوند، نعمتی را در آن قرار داده است.» اگر انسان، صحیح برخورد کند، همان بلا برایش نعمت میشود. چنانجه امام خمینی شهادت حاج آقا مصطفی را از الطاف خفیّه الهی نامیده بود؛[15] یعنی ظاهرش مرگ است و ناگواری، اما باطنش لطف است، همینطور هم شد؛ زیرا همین حادثه، سرآغاز انقلاب اسلامی ایران شد و تحولی در جامعه بشری ایجاد کرد. پس اگر انسان با هر ناگواری، صحیح برخورد کند، همان ناگواری برای او نعمت و باعث کمال میشود.
اگر گفته شود: ما بعضی از کارها را انجام میدهیم و نمیدانیم آن کار باعث عذاب و بلا میشود.
علی(ع) میفرماید: «فَتَامُّ الرُّوَاءِ، نَاقِصُ الْعَقْلِ وَ مَادُّ الْقَامَةِ، قَصِیرُ الْهِمَّةِ وَ زَاکِی الْعَمَلِ، قَبِیحُ الْمَنْظَرِ وَ قَرِیبُ الْقَعْرِ، بَعِیدُ السَّبْرِ؛[8] گروهی سیمای زیبایی دارند، ولی عقلشان کامل نیست. بعضی قامتشان بلنداست، ولی همتشان کوتاه و بعضی عملشان نیک است، ولی ظاهرشان زیبا نیست و گروهی جسمشان کوچک است، ولی فکرشان عالی است (تیزبین هستند) .» پس اینگونه نیست که یک شخص، همه چیز و همه جهات را دارا باشد و دیگری بر خلاف آن؛ بلکه معمولاً هر کس در یک قسمتی و یا در یک کاری نبوغ دارد. امام سجاد(ع) میفرماید: «وَاستَفرِغ اَیّامی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ؛[9] خدایا! روزگار مرا فارغ ساز برای آن چیزی که تو مرا برای آن خلق کردهای.»
عواقب روابط دختران و پسران: 1- ایجاد بد بینی نسبت به همدیگر. 2- افزایش آمار طلاق: (آمار نشان می دهد که افرادی که رابطه نامشروع قبل از ازدواج با یکدیگر داشتند، ازدواج و زندگی آنها دوام ندارد و نوعا به طلاق کشیده می شود). 3- افت تحصیلی: (جوانی که متوجه جنس مخالف خود باشد، تمرکز لازم برای تحصیل را ندارد، چرا که اصولا چنین روابطی اضطراب واسترس به همراه دارد). 4- ترویج فرهنگ غربی: (با توجه بر اینکه دین اسلام چنین روابطی را قبول ندارد، پس چنین روابطی یک فرهنگ غیر دینی است). 5- غیرت و مردانگی وعفت زائل می شود، و گناه و آثار زشت را بدنبال دارد. 6- عدم میل به تشکیل خانواده (وقتی نمونه ی شبیه سازی شده ی خانواده در اختیار کسی باشد، گمانش بر این است که اصلش نیز تفاوتی با این نمونه ندارد و رغبتی و پذیرش مسئولیت های سنگین تر ندارد).
آیا دیه دو برابری مرد ظلمی در حق زنان است یا امتیازی برای زنان؟ ارث دو برابری مرد چطور؟ وضعیت حقوقی خانم ها در ایران چگونه است؟
و چرا خانم شیرین عبادی به نقل از خبرگزاری ایتالیا طی اظهاراتی بیان کردند که (زنان از حقوقی برابر و شاید هم بیش از مردان در ایران برخوردارند)؟
از حقوق ابتدایی زن در نظام حقوقی ایران حق انتخاب همسر هست. و دومین حقی که در نظام حقوقی ایران برای زن در نظر گرفته شده حق اشتغال هست. سومین حقی که در نظام حقوقی اسلام برای زن در نظر گرفته شده حق تصرف در اموال خود زن هست که مطابق ماده 1118 قانون مدنی:زن مستقلا می تواند در دارائی خود هر تصرفی را که می خواهد بکند.
موضوعی که مطابق جلد 4 و صفحه 426 کتاب تاریخ تمدن. نوشته ویل دورانت زنان انگلیسی تا قرن 18 از این حق محروم بودند. حقی که 1400 سال قبل اسلام برای زن قائل شده را تا قرن 18 زنان انگلیسی از آن محروم بوده و زن در این دوران همچون یک ((محجور)) از تصرف در اموال خود منع می شد.
چهارمین حقی که در اسلام برای زن در نظر گرفتند حق نفقه است. که مطابق ماده 1107 قانون مدنی اصلاحی 1381 : «نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل ((مسکن))، ((البسه)) ((غذا))، ((اثاث منزل))"اثاث منزل همان چیزیست که بطور متعارف، و بر خلاف اوامر فقهی و قانونی خانم ها موظف به تهیه آن هستند" و (((هزینه های درمانی و بهداشتی))) و ((خادم در صورت عادت یا احتیاج به واسطۀ نقصان یا مرض))»
از آنجایی که شستشو، پخت و پز و تمیز کردن مسکن از وظایف فقهی و قانونی زن نیست و حتی شیر دادن هم از وظایف حتمی زن نیست.
لذا پنجمین حقی که در نظام حقوق اسلامی ایران برای خانم ها در نظر گرفتند حق اجرت المثل کار زن در مسکن شوهر هست.
ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 21/12/1370 جایگاه حقوقی اجرت المثل را بیان می نماید: پس از طلاق در صورت درخواست زوجه مبنی بر مطالبه حق الزحمه کارهایی که شرعاً بر عهده وی نبوده است، دادگاه بدواً از طریق تصالح نسبت به تأمین خواسته زوجه اقدام می نماید ودر صورت عدم امکان تصالح، چنانچه ضمن عقد یا عقد خارج لازم درخصوص امور مالی شرطی شده باشد طبق آن عمل می شود، در غیر این صورت، هر گاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد، و نیز تقاضای طلاق ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق و رفتار وی نباشد به ترتیب زیر عمل می شود:
الف)- چنانچه زوجه کارهایی که شرعاً به عهده وی نبوده و به دستور زوج یا عدم قصد تبرع انجام و برای دادگاه نیز ثابت شود، دادگاه اجرت المثل کارهای انجام گرفته را محاسبه و به پرداخت آن حکم می نماید.
ب)- در غیر مورد بند «الف» با توجه به سنوات زندگی مشترک و نوع کارهایی که زوجه در خانه شوهر انجام داده و وسع مالی زوج، دادگاه مبلغی را از باب بخشش (نحله) برای زوجه تعیین می نماید.
بنابر شرایط فوق اگر زن بدون تقصیر طلاق داده شود، در صورت تحقق شرایط ذیل می تواند اجرت المثل کارهای خویش در منزل را مطالبه نماید:
الف)- زوج به زوجه دستور داده باشد که کارهای مشخصی را انجام دهد.
زوجه در زمان انجام عمل قصد مجانیت نداشته باشد.
ب)- زوجه عدم قصد مجانیت را در دادگاه ثابت نماید.
اما موجبات حق طلاق برای زن را مطابق نصوص قانونی درج می کنم.
ماده ۱۱۲۹ قانون مدنی.
در صورت استنکاف(خودداری) شوهر از دادن نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه، زن میتواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر را اجبار به طلاق مینماید. همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.( به ضمانت اجرای کیفری جرم ترک انفاق هم می پردازیم!)
ماده ۱۱۳۰
در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی میتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنان چه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه میتواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده میشود.
تبصره: عسر و حرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامهی زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر و حرج محسوب میگردد:
۱- ترک زندگی خانوادگی توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالی و یا نه ماه متناوب در مدت یک سال بدون عذر موجه.
۲- اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر و یا ابتلا وی به مشروبات الکلی که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و امتناع یا عدم امکان الزام وی به ترک آن در مدتی که به تشخیص پزشک برای ترک اعتیاد لازم بوده است.
۳- محکومیت قطعی زوج به حبس پنج سال یا بیشتر.
۴- ضرب وشتم یا هرگونه سوءرفتار مستمر زوج که عرفاً با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد.
۵- ابتلای زوج به بیماریهای صعبالعلاج روانی یا ساری یا هر عارضهی صعبالعلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید.
موارد مندرج در این ماده مانع از آن نیست که دادگاه در سایر مواردی که عسر و حرج زن در دادگاه احراز شود، حکم طلاق صادر نماید.
مطابق ماده 642 قانون مجازات اسلامی، مجازات مردی که در صورت استطاعت مالی و تمکین(خاص و عام) زوجه، از تأدیه نفقه( تعریف نفقه در ماده 1107 قانون مدنی) زن خودداری ورزد به حبس از 3 ماه و یک روز تا 5 ماه محکوم می شود! در صورتی که زن در رابطه زوجیت بدون عذر شرعی! از تمکین خاص نشوز ورزد، مجازاتی نخواهد داشت! در حالی که نفقه و تمکین از حقوق متقابل بوده و قانون گذار ترک انفاق را جرم انگاری کرده ولی نشوز زن بدون عذر شرعی فاقد وصف مجرمانه است! و زن مسئولیت کیفری ندارد!
حال به موضوعاتی پیرامون دیه و ارث می پردازیم.
همانطور که متوجه شدید، زن در نظام حقوقی اسلام و قانون مدنی ایران، وظیفه اقتصادی ندارد! و وظیفه تامین معاش خانواده بطور کل بر عهده مرد است. حال اگر مرد به عنوان مهره اصلی اقتصاده خانواده، حذف شود. خانواده با یک بحران اقتصادی مواجه می شود. و این دیه دو برابری مرد است که نظام اقتصادی خانواده را از مفلوج شدن باز میدارد! چرا که دیه مرد بین ورثه مرد که همان خانواده مرد است تقسیم می شود! دیه مرد همراه با مرد در مزارش دفن نمی شود!
و دیه زن هم نصف دیه مرد است. چرا که در صورت حذف شدن زن از نظام خانواده، مرد به عنوان تامین کننده معاش خانواده هنوز حذف نشده است!
بحث ارث نیز همینطور می باشد. ارث زن نصف ارث مرد است. در حالی که زن استقلال مالی داشته و وظیفه تامین معاش خانواده بر عهده وی نیست! و علت دو برابر بودن ارث مرد، پرداخت حقوق مالی افراد واجب النفقه وی است!
حق مهریه نیز فراموش نشود که خانم ها بواسطه آن، مرد را محبوس و از تمامی حقوق زناشویی محروم می کنند!
جغدی روی کنگرههای قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و رد پای آن را. و آدمهایی را میدید که
به سنگ و ستون، به در و دیوار دل میبندند. جغد اما میدانست که سنگها ترک میخورند، ستونها فرو میریزند، درها
میشکنند و دیوارها خراب میشوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابهلای خاکروبههای قصر
دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداریاش میخواند؛ و فکر میکرد شاید پردههای ضخیم دل آدمها، با این
آواز کمی بلرزد. روزی کبوتری از آن حوالی رد میشد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی.
آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان میکنی. دوستت ندارند. میگویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیرشکست و دیگر آواز نخواند.سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگرههای خاکی
من! پس چرا دیگر آواز نمیخوانی؟ دل آسمانم گرفته است.جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند. خدا
گفت: آوازهای تو بوی دل کندن میدهد و آدمها عاشق دل بستناند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ
تماشا و اندیشهای! و آن که میبیند و میاندیشد، به هیچ چیز دل نمیبندد؛ دل نبستن سختترین و قشنگترین کار
دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ. جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگرههای
دنیا میخواند. و آن کس که میفهمد، میداند آواز او پیغام خداست که میگوید: آن چه نپاید، دلبستگی را نشاید
خدایا ، میشود از جای حق بلند شوی که حق سرجای خودش بنشیند !
داشتـن یه حامـــی ؛
شیرین ترین چیز تو زندگی آدمه !
چه زن باشه ،
چه مرد
چه آشنا چه غریبه !
چه خونوادت ؛
چه دوستت
کاش یه آدمایی اینو بفهمن
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور شصت سال با هم زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم که ، وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم نه تعویض!
دلم خانه ای می خواهد پر از لطافت دستانت... خانه ای پرازگلهای شمعدانی که ازپس آنها بر من مهربانانه بنگری... تا من زخم تیرنگاهت را چون جان شیرین در سینه ام پذیرا باشم... دلم خانه ای می خواهد پر از عطر یاس... و حس رقص شعله ای در سینه ام بدان هنگام که با امتداد نگاهت مراازخود بیخود میکنی... و دلم را در تلاطمی عارفانه می اندازی... دلم خانه ای می خواهد که هیچ پنجره ای درآن نباشد... جز دریچه قشنگ نگاهت تاسیه چشمانت را به امانت گیرم.... و بنگرم دنیا را از ورای نگاهت... دلم خانه ای می خواهدپرازمهر و مهربانی صدایت به هنگامی که درشکوه لحظات باتو بودن.... اشکهای غم هجرانت را با نوازش دستانت...ازگونه هایم می زدایی دلم خانه ای می خواهدپر از گرمی نفس هایت تاآغوش پرمهر مادرم...خاطره اش همیشه شود... دلم خانه ای قدیمی می خواهد،دیوان حافظ ،یک استکان چای،و تماشای چشمانت.... و لحظه ای که من و تودر آن جاودانه بشویم...
جلوترنیا
خاکستری میشوی
اینجادلی راسوزانده اند
در این مقاله به این موضوع میپردازیم که دربارهی مسائل جنسی، کودکان در هر سنی تا چه میزان باید اطلاعات داشته باشند. به خاطر داشته باشید بهترین آموزگار برای کودکان والدین میباشند.
بچّهها باید : تا سن 5 سالگی
1- نام صحیح اعضای بدن از جمله اعضای تناسلی را بدانند.
2- درک کنند که نوزادان از رحم مادر متولد میشوند.
3- مفهوم فضای خصوصی را هنگام تعویض لباس و رفتن به توالت بدانند. به ویژه ضروری است کودکان 5 ساله تفاوت خصوصی و سری را بفهمند.
4- بتواند به راحتی با والدین یا فرد بزرگسال قابل اعتماد دیگری، درباره جنسیت صحبت کنند.
5- نسبت به هویت مذکر یا مونث خود عزت نفس داشته باشند.
بین 6 تا 9 سالگی
بچّهها باید:
1- بتوانند تولید مثل حیوانات و گیاهان را به عنوان بخشی از چرخه حیات درک کنند.
2- در پاسخ به سوالاتی چون «نوزادان از کجا میآیند؟» «چطوری به دنیا میآیند» چیزهای شنیده باشند.
3- از تفاوت بین دو جنس آگاه باشند و بتوانند نام صحیح اندام تناسلی خود و جنس مخالف را نام ببرند.
4- درک کلی از ایدز و عفونتهای دیگری که از طریق جنسی منتقل میشود داشته باشند.
5- نسبت به سلامت کلی و نیازهای ایمنی بدن خود مسئولیت روزافزون پیدا کنند و بهداشت شخصی خود را با مسواک زدن، دوش گرفتن، رعایت تغذیه مناسب و غیره حفظ کنند.
6- مفاهیم دوستی و عدالت را بفهمند و بتوانند احساسات خود را با والدین یا افراد بزرگسال قابل اعتماد دیگر درمیان بگذارند.
بین 9 تا 13 سالگی
بچّهها باید:
1- جنسیت را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی درک کنند.
2- با تغییرات طبیعی دختران و پسرها در دوران بلوغ (عادت ماهیانه و احتلام) آشنا شوند.
3- بتوانند با دیگران دوست شوند و دوستیهایشان را حفظ کنند. (معمولاً با هم جنسهای خودشان)
4- روند تولید مثل و از جمله مفاهیمی چون: آمیزش جنسی، پدر و مادرشدن، سقط جنین و جلوگیری از بارداری را درک کند.
5- بدانند سوء استفاده جنسی چیست؟ چگونه میتوان آن را تشخیص داد و در موقعیتهای بالقوه خطرناک چگونه باید رفتار کرد.
با توجه به مراحل رشد کودک، به پرسشهای او پاسخ دهید. هر چه سن او کمتر است پاسخها را عینی تر و با لحن جدی بگویید. جواب آنها را حداکثر در دو تا سه جمله بدهید. بچههای ده- دوازده ساله به اطلاعات بیشتری نیاز دارند که میتوان از طریق کتابها، جزوهها و کلاسهای آموزی به آنها دست یافت.
شب هنگام سر راه برگشت از شهر کرد به شهرستان ایذه رسیدیم. دنبال آدرسی می گشتم ، از خیلی ها آدرس رو سوال کردم همه اظهار بی اطلاعی می کردند، خوب تا اینجا شاید عادی به نظر میرسید اما از مدیر یه آژانس تاکسی تلفنی آدرسمو پرسید ،جوانک مدیر اونجا می گفت آدرسو بلدم اما باید بگی چی کار داری تا نشونی اونجا را بهت بگم منم که کار شخصی داشتم و نمی تونستم همه چی رو به اون آقا بگم بدون گرفتن نتیجه از اونجا خدا حافظی کردم و نا امید به مسیر خودم ادامه دادم اما کمی جلوتر برا اینکه کلمن آب خالی شده بود به یخ فروشی مراجعه کردم و از ایشون یخ خواستم اما علی رغم اینکه گوشه مغازه قالبهای یخ روی هم چیده شده بود صاحب مغازه گفت که یخ ندارم. وقتی نشونی یخهای توی مغازه اش را به مدیر اونجا دادم گفت : آقا یخ هست ولی نمی تونم به شما که فقط یکی دو کلمن یخ احتیاج داری یه قالب خورد کنم . گفتم عزیز دلم نگو یخ ندارم بگو یخ دارم اما به صورت قالبی می فروشم تا منم توی این شهر غریب و این وقت شب آواره نشم. خریدارم می تونه تصمیم بگیره یه قالب بخره به مقدار مصرف ببره و مابقی اونو بندازه بره . متاسفانه هنوز آقای یخ فروش متقاعد نشد تا من حاضر شدم قالب یخ رو از روی ناچار به دو برابر قیمت بخرم . ( البته دست آخر فروشنده وقتی دید از ایذه ای ها گله مند شدم حاضر شد قیمت دو سوم قیمت حقیقی یخ رو ببره در حالی که ما فقط یک سوم اونو مصرف کرده بودیم . بازم خدا امواتشو بیامرزه چون واقعا تشنگی همه ما رو کلافه کرده بود.) خلاصه کلام این که کسانی که در ماموریت یا مسافرت از ایذه عبور می کنن توصیه می کنم طوری برنامه ریزی کنن تا مجبور نباشن توی ایذه توقف کنند.
در این دیار ســـربی ، یک استکان، هـوا نیســــــت درد و غم و مرض هست؛ یک جرعه ی دوا نیست مــعشوقه هـــای این شهر بر چهره، مــاسک دارند |
فرهـــــــــاد آسم دارد ، خسرو ســـــــــــــیاه سرفه
"اطفــــــــال و ســــــالمندان" در خــــانه ها اسیرند
من زوجم و تو فردی ، این شهر جــــای ما نیست
اینجا ایران است
.
.
دختر که باشی:
اگر زیبا باشی, عطسه کردنت را هزار نفر لایک میکنند ؛
... اما قیافه که نداشته باشی, عاشقانه ترین احساساتت خریدار ندارد..
پسر که باشی:
اگه پولدارباشی قیافه ی زشتت از گلزار هم خوشگل تر دیده میشود ؛
بی پول باشی فقط کامنت آگهی ترحیمت لایک میخورد..
و این حقیقت جامعه ی ماست
وقتی برای ادم های بی محبت امروزی با معرفت بودن و بی معرفت بودن خوبی و بدی
یکی است پس ما چرا خودمان را خسته کنیم
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم
دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده
شده
در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام
نمی شدم
پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های
اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد ، شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده
اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم
با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند
با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم
هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر
رسیده است
هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است . به جای آنکه بی صبرانه
در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود
جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم
وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن
دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم
اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات
می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده میکند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی میخواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی میگوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب میکند و یکی هم میخواهد صاحب یک سایت مانند فیسبوک باشد، یکی دوست دارد مثل مادر ترزا باشدو شاید کسی هم میخواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.
حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد میخواهد، آن یکی پول فراوان میخواهد، یکی دیگر پول هنگفت میخواهد، آن یکی 3000 میلیارد طلب میکند و یکی دیگر میگوید میخواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود.
بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها میخواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایهگذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانوادهشان را میخواهند، با بزرگان و اولیای الهی معامله مالی میکنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن میگذارم کنار...». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمیکند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که میتواند دروغگویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند میکشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم میکنند و کلهپاچهاش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل میکنند.
اگر میخواهند بقیه دوستشان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه میدهند و اتومبیلهای مدل بالا سوار میشوند تا دیگران عاشقشان شوند. آنها میدانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضعشان مناسب نیست، طردشان میکنند؛ پس وانمود میکنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی مینشینند، درباره قیمت جدید خودروها میپرسند و میگویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشموهمچشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را میفروشد و به اجارهنشینی روی میآورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار میشوند.
بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریدهاند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری میکنند و با شنیدن آن سوت میکشند و نچنچ میکنند، چون نگران سرمایه خود هستند.
مردم ایران آرامش ندارند. هرگز از وضعشان راضی نیستند.آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. رابطه شان با امور معنوی قطع شده و فقط به زندگی روزمره شان چسبیده اند.آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت میدانستند و سپس به تلویزیونهای تخت روی آوردند.
بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را میپردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گرانقیمت میخرند و نیمهشب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب میپرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره میرسانند و پایین را نگاه میکنند.
مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله میکنند که پول ندارند. آنها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان میخرند و جدیدترین گوشیهای موبایل و تبلتها را به دست میگیرند. در عسلویه، گوشیهای کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گرانتر است.
مردم ایران انسانهایی هستند که هدف و آرزو ندارند و فقط صبح را به شب میرسانند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند میزند. آنها، معنای عشق و دوست داشتن را نمیفهمند. همان ها پشت میز مینشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.
چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کردهاند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها پولپرستهایی هستند که روی هر چیزی قیمت میگذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان میبینند.
آنها انسان هایی هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام مینشینند. ایرانیها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل مینشینند وحشی میشوند و با خوی حیوانی خود رانندگی میکنند. اینها ادمهایی هستند که کارخانه تاسیس میکنند و آب کاه را داخل شیشه میریزند و به جای آبلیمو روانه بازار میکنند. شخصیت هایی هستند که پراید را تولید میکنند و میخرند و سوار میشوند و خودشان و دیگران را میکشند. برای آنها طبیعت خدا و حفظ محیط زیست هیچ است. اینها، کودکان را نمیبینند و نمیخواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندانشان چطور رشد خواهد کرد و سرنوشت نسل بعدی چه خواهد شد. دیگران در مورد ما چی فکر می کنند؟ آینده ما چه خواهد شد؟ آیا باز هم سکوت خواهیم کرد؟
آن دورها ، عروسک خطابش میکردند و او سرخوش از این نامگذاری دلچسب ، سعی میکرد نقشش را بهعنوان یک عروسک ، خوب ایفا کند . با صدای آهنگین کودکانهاش ، شعری بخواند ... دلبرانه ، بوسهای بدهد ... با ادب باشد ؛ که یعنی تا اجازه ندادهاند حرف نزند ، چیزی نخورد ، راه نرود ، نفس نکشد ، نباشد ، نبیند ، نخواهد ، نداند و ... بزرگتر که شد ، عروس خانوم خطابش میکردند ؛ نه اینکه شوهر کرده باشد ... نه . این طور خطابش میکردند که یعنی حالا وقتش هست که از قالب عروسکیات بیرون بیایی و همهی آنچه که در دورهی کارآموزی و زیر نظر خاله خانباجیهای فامیل یادگرفتهای ، به پای مردی آبرومند که آبرویش ، آبروی تو هم خواهد بود ، بریزی ؛ که یعنی نقش زنانهات را بهعنوان عروسی که روزی عروسک دلنشینی بوده ، خوب ایفا کنی ؛ که یعنی زندگیات خلاصه بشود در آشپزخانه و اتاق خواب ؛ که یعنی خوب بپزی ، خوب بسابی ، خوب بروبی ، خوب دلبری کنی ، خوب عشوه بیایی ، خوب بخوابانیاش! ، خوب بزایی ، خوب بچه بزرگ کنی ، خوب حرف گوش بدهی ... و ... کلا خوب باشی ... خوب باشی کلا ... حالش خوب نبود ؛ آن روزها حالش اصلا خوب نبود ... حس گوسفندی را داشت که پروارش کرده بودند برای روز سلاخی ... و حالا انگار ، روز موعود فرارسیده بود ... جنگید ... سخت جنگید ... خیلی چیزها را از دست داد اما آزادیاش را نه ... نمیخواست اسیر تور و زور بشود ... میخواست که نقشش را خودش انتخاب کند ؛ زمانش که رسید ، وقتش که شد ، آمادگیاش را که داشت ، نقشهای جدید را بپذیرد ... جنگید ... سخت جنگید ... حالا ، چندین سال از آن روزها میگذرد ... گوشی موبایلش خبر از رسیدن پیغامی تازه میدهد ... اسم یک دوست نازنین روی صفحهی گوشی میرقصد ؛ از آن دوستها که همیشه دلت میخواهد پیغامی ، پسغامی ، ایمیلی ، کامنتی ، چیزی ازشان داشته باشی ... از آنها که دلت برای صداشان تنگ میشود ... از آنها که رفیقاند ... از آن جور دوستها ... میخواهم بگویم از آنها نبوده که سالی یک بار هم اگر صدایشان را بشنوی زیاد است . از آنها نبوده که دلت نخواهد پیغامشان را بخوانی . میخواهم بگویم از آن رفیقها است که دلت غنج میرود که اسمشان برقصد روی صفحهی گوشیات ... میخواهم بگویم از اینجور رفیقهاست ... پیغامش را با اشتیاق باز میکند ... نوشته : " حال عروس دریایی چطوره؟ " یا شاید یک همچین چیزی ... چه فرقی میکند ... آن "عروس دریایی " ، عین پتک میخورد توی سرش . بغض گلویش را میجود . کمی مکث میکند . نفس عمیقی میکشد و سعی میکند دلخوریاش را پشت لحن طنازانهای بپوشاند ... میداند که او میفهمد ... که او دلخوریاش را میفهمد ... راستش میخواهد که او بفهمد ... بفهمد که دلخورش کرده ... میخواهد که او بداند ... بداند ... بداند که او عروسک نیست ؛ که آن کاف تحقیر! که میچسبانند ته ِ کلمهی عروس ، آزارش میدهد ؛ که یک عمر آزارش داده . بداند که او عروس مطیع ِ سربهزیر ِ آرام ِ حرف گوش کن نیست که گوسفندوار به تمام خواستههای آدمها ، "بله" بگوید ... بداند که او نه عروسک است ، نه عروس دریایی ... که او آدمی است که گاهی شاد است ، گاهی غمگین ، گاهی عصبانی میشود ، گاهی دلخور ، گاهی میخندد و گاهی آسمان دلش ابری میشود . بیدلیل ، آدمها را دوست دارد . گاهی خسته میشود ، گاهی کم میآورد ، گاهی حتی موجود نحسی میشود ، گاهی بد میشود ، گاهی دلش میخواهد روی ابرها راه برود ، گاهی دلش میخواهد پاهاش به زمین چسبیده باشد ... گاهی ... گاهی اصلا نمیداند چی میخواهد ... و خیلی چیزهای دیگر که حالا اصلا یادش نیست ... دلش میخواهد بداند چرا در طول تاریخ و عرض جغرافیا ، خیلی وقتها ، هویت انسانیاش وابسته به هویت مردانهای بوده است؟ که چرا باید عروسک باشد برای دیده شدن ؟ که چرا هیج پسری از همنسلهایش مجبورنبودهاست در قالبی خاص جا بگیرد؟ که چرا مجبور است اسم آبرومند مردانهای را روی سرش و توی شناسنامهاش داشته باشد تا به یمن حضور مردانهای ، صدای زنانهاش شنیده شود ... که چرا او مجبور است زیر سایهی مردانهای بماند که اسمش را میگذارند ... راستی اسمش چه بود؟ ناموس؟ آبرو؟ وظیفهی همسری؟ ... یا خندهدار تر از همه ... عشق؟! دلش میخواهد بداند چرا بهترین تعریفی که از او میشود ، بهترین دعایی که در حقش میکنند ، بهترین آرزویی که برایش دارند ... به خودش ، به هویتش انسانیاش مربوط نمیشود ... به نقشش ربط دارد ... دلش میخواهد بداند چرا همه او را "عروسک"وار میخواهند ؟ دلش گرفته ... خیلی ... دلش میخواهد بگوید ... " من نه عروسکم ، نه عروس دریایی ... من خودمم ... مستقل از تمام نقشهام ... من خودمم ... خودم ..." دلش میخواهد بگوید ، کاش پیغامت این بود : " حال ِ مرغ دریایی ِ آزاد چطوره؟ " بلد شدی؟
آقا پسر جوانی که برای هوسبازی با دختران ارتباط و دوستی برقرار میکنی
و با هزاران وعده توخالی و پوچ دل دختر رو بدست میاوری و دختر( گرانبها ترین امانت پدر) رو به مرز فساد و نابودی کامل زندگی میکشانی!!
آیا میدانی طبق احادیث و تجربه های عملی و شواهد تاریخی و داستان های واقعی که از دیگران شنیده ایم یکی هم پیدا میشود و این بلا ها رو سر خواهر ، مادر ، همسر و دختر خودت میاورد!
ساده تر و عامیانه تر بخوام بگم میشه جمله زیر معادله همیشه زنده تاریخ:
خیانت وتجاوز به ناموس دیگران= خیانت وتجاوز به ناموس خودت
چوپان بیچاره هر چه تقلا کرد که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.
او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان.
عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد...
نه چوبی که برتن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته. پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا میگذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را میدانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید. چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان میدید گفت:تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب میدید حاضر نبود پا روی خویش بگذاردآب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.... و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمیگذارد و خود را نمیشکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن رامیپرستد