اگر خانمشان با آنها صحبت کند، در حال دیدن تلویزیون هستند، یا در حال تعمیر وسایل منزل می باشند، و حتی زحمت تغییر جهت نگاهشان را به طرف خانمشان، نمی کشند... شوهرهایی که تعصب بی جا را با غیرت اشتباه گرفته اند شوهران سلطه جو، زورگو و کنترل کننده چنین شوهرانی حق انتخاب را به کلی از همسرشان می گیرند و این حق انتخاب را فقط برای خود به رسمیت می شناسند. از تصمیم های مهم و کلی تا جزئی ترین مسائل باید زیر نظر آنها و به فرمان آنها باشد. شوهران بی مسئولیت شوهران بی احساس و سخت کوش شوهران وابسته و غیر مستقل شوهران کمالگرا و خسیس
بروز عواطف مثبت در روابط زناشویی، اساس پایداری محبت و عشق زن و مرد به یکدیگر است. اما متاسفانه برخی از مردان از این امر دوری می کنند و عشق فی مابین خود و همسرشان را نادیده گرفته و در جهت فراموشی این گوهره ناب زندگی پیش می روند.
چند دسته از همسران هستند که بنا به ساختار شخصیتی و خانوادگی و خواستگاه اجتماعی شان ،متاسفانه عشق را در زندگی مشترک ناخواسته از بین می برند ...
خانمش را چون یک شی می پندارد. به نام دوستی و عشق، او را با توهمات خود زندانی کرده و قوانین ممنوعیت را برای همسر خود وضع می کند. مثلا: جواب دادن به تلفن ممنوع، رفتن به خانه پدر و مادر و دوستان ممنوع، درس خواندن ممنوع، داشتن شغل ممنوع، مسافرت ممنوع، استفاده از رایانه ممنوع، خندیدن با صدای بلند در محیط خانواده و محارم ممنوع، تعریف و توضیح در مورد آقایان ممنوع، بیرون رفتن از منزل ممنوع.
به عنوان مثال بعضی از اعمال و مستبدانه این آقایان عبارتست از: تصمیم در انتخاب محل زندگی به تنهایی؛ تصمیم گیری در مورد فرزند داشتن؛ تصمیم در مورد رفت و آمد و میهمانی رفتن، تصمیم در ارتباط یا قطع رابطه ؛ تصمیم گیری در مورد شغل خانم، تصمیم گیری در مورد رشته تحصیلی و محل تحصیل همسرشان بدون توجه به نظر او؛ دستور به خانمشان در مورد چگونه فکر کردن، چگونه حرف زدن، چگونه احساس کردن و چگونه رفتار کردن؛ انتخاب و تماشای برنامه های دلپسند خود از تلویزیون بدون توجه به خانواده و همسرشان؛ انتخاب نوع و رنگ لباس داخل منزل خانمشان.
این شوهران فراموش کرده اند که مراحل نوزادی، نوباوگی، کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشته و فرد بالغی شده اند و ازدواج کرده اند. خانواده تشکیل داده اند و صاحب فرزند شده اند. لذا در تصمیم گیری ، اجرا، و پاسخگویی نسبت به وظایف و مسئولیت های منزل خود را عقب کشیده اند و چون حبابی خود را رها کرده اند. هنوز در پی لذت طلبی انفرادی خود هستند. اینها برنامه ها و دل مشغولی های خود را بدون توجه به خانواده و همسرشان دنبال می کنند. بدون توجه به به مسئولیت هایی که باید بپذیرند و نیازهایی که خانواده به آنها دارد، به دنبال پارتی ها، تفریحات، مسافرت ها، کوهنوردی، فوتبال، استراحت، خواب، تلویزیون و فیلم و سینما، موسیقی و دوستان و کارهای انفرادی مربوط به خود هستند. آنها همیشه چون میهمانی بر سر سفره آمده منزلشان اگر وقت کنند حضور می یابند و رنج هایشان را به خانواده می ریزند و لذت هایشان را بیرون از خانواده تقسیم می کنند. این افراد گاهی تصور می کنند با دادن پول زیاد به خانواده می توانند، آنها را رها کنند. با یک پلی استیشن ، با یک رایانه و اینترنت و ...، سعی می کنند همسر و فرزندان خود را به خودشان وابگذارند. و نسبت به مسئولیت در قبال همسر و تربیت فرزندان شانه خالی می کنند.
برای این شوهران زندگی یعنی کار، کار یعنی زندگی و اینها همه یعنی پول. این شوهران خلاء وجودی خود را فقط با پول و کار پر می کنند. به بهانه های مختلف مثل داشتن اقساط، تعویض منزل یا خودرو، فراهم آوردن رفاه ، تامین آینده زندگی، مسئولیت کاری ، و ...، اکثر اوقات خود را از صبح تا آخر شب و حتی تعطیلات، به دنبال کار و اضافه کاری و تجارت و مدیریت و ... هستند. گاهی بهانه های انسان دوستانه و خدمت به خلق را پیش می کشند و گاهی تعهدات کاری را دستاویز قرار می دهند. اینها از منزل ، همسر و فرزندان خود، ابتدا به صورت فیزیکی دور می شوند و کم کم از نظر احساسی و عاطفی و ذهنی فاصله می گیرند. این آقایان به همه مردم خدمت می رسانند و با آنها هستند به غیر از همسر و خانواده.
مردان دیگری را نیز می توان در این طبقه قرار داد. آنهایی که شاید این همه مشغله نداشته یا از محیط خانواده دور نیستند، ولی از نظر عاطفی ، احساسی و ذهنی فاصله زیادی از جو خانواده پیدا کرده اند. آنها هم احساسی ، همدلی ، همدردی با همسر را نیاموخته اند. حرف زدن برای آنها سخت تر از بلند کردن خودرو توسط قویترین مردان است. برای پاسخ یک کلمه ای به یک سئوال ، خانمشان باید کلی به به آنها التماس کند، وقتی آنها یک جمله ۳ کلمه ای به زبان می آورند، همسر آنها، به شدت ذوق زده شده و آن روز را همه سال جشن می گیرند و سالگرد زبان گشایی آقا را غنیمت می شمارند.
اگر خانمشان با آنها صحبت کند، در حال دیدن تلویزیون هستند، یا در حال تعمیر وسایل منزل می باشند، و حتی زحمت تغییر جهت نگاهشان را به طرف خانمشان، نمی کشند. گوش شنیدن ندارند، و این کار هم برای آنها مثل شکافتن اتم و آزادسازی انرژی هسته ای هست. ولی متاسفانه این انرژی آزاد کردن را حق خود نمی دانند تا این اتم را بشکافند و گوش شنوا برای حرف ها و احساسات خانمشان داشته باشند. این مردان مهارت های گوش دادن، مهارت های ارتباطی، مهارت های هم حسی یاد نگرفته اند یا تمرین نکرده اند و یا انگیزه ای برای انجامش ندارند. برای این آقایان، سخن محبت آمیز و عاشقانه، نوازش محبوبانه و نگاه دلبرانه به خانمشان، افسانه ای خیالی و بی فایده است. همسر این آقایان با حسرت به زوج هایی که در پارکی نشسته اند و در گوش هم نجوا می کنند می نگرند.
یک تلفن از محل کار به خانم، یک دسته گل، یک نامه عاشقانه، یک نوازش، و یک همدلی و هم حسی به گاه نگرانی و بیماری؛ از آرزوهای هرگز برآورده نشده ، خانم این دسته از آقایان است.
این آقایان به علت اینکه از بچگی تحت چتر حمایتی شدید پدر و مادر خود قرار داشته اند و همیشه والدینشان برای آنها تصمیم گرفته اند، وابسته، ترسو و دمدمی مزاج و بچه صفت تربیت شده اند. آنها همین طور که بزرگ شده اند به جای اینکه روز به روز مستقل تر شوند، روزبه روز وابسته تر شده اند. هنگام ازدواج نیز نمی خواهند در این وضعیت تغییری ایجاد کنند. هنوز هم دستورات و تصمیم گیری های مهم زندگی زناشویی را از والدین خود اخذ می کنند. معمولا پدر و مادر این آقایان سخت گیر و مقرراتی هستند و شاید کمک مالی زیادی هم به زندگی اینها کرده باشند. مرزهای خانواده توسط این شوهران گسسته شده و مسائل محرمانه و خصوصی خانواده به راحتی به بیرون از خانواده منتقل می شود و افراد دیگر هم به خود اجازه می دهند در مسائل خانوادگی این گونه شوهران دخالت کنند.
این آقایان شخصیت وسواسی دارند. معیارهای نانوشته ای در ذهن خود ترسیم می کنند و آن را وحی منزل و تخلف ناپذیر تصور می کنند. به جزئیات زندگی زیاد کار دارند و گیر می دهند. برای هر چیز کوچکی در خانواده نظر می دهند. همیشه ترس از آینده دارند، اعتماد به نفس پائین ، و ایده آل خواهی از مشخصات دیگر اینهاست. با خسیس بودن و پس انداز افراطی سعی در آرامش خاطر خود دارند. همواره امروز را فدای فردا می کنند. و فردای آنها که باعث نگرانی شان بود، هرگز نمی آید. حسرت تفریح، مسافرت، لباس نو، میهمانی را به سادگی و با بهانه های مختلف، بردل زن و بچه خود می گذارند. توقع زیادی از همسرشان دارند ، انتظار بی عیب و نقص بودن خانم خود را داشته و نقاط مثبت همسرشان را نمی بینند.
روان شناسان خساست را یک نوع مشکل «روانی» می دانند چون معتقدند افراد مبتلا به این اختلال روحی- روانی در همه رفتارهایشان دچار خست و امساک هستند؛ حتی در ابراز احساسات و نشان دادن محبتشان به همسر، فرزندان و اقوام نزدیک.
تلاش کردیم تا با خساست به عنوان یک مشکل روحی- روانی و تاثیر آن بر روابط زوجها و شیوه رفتار با همسر مبتلا به این اختلال روحی - روانی آشنا شویم.
خسیسها از دیدگاه علم
از نظر علم روان شناسی « سخاوت روح » یکی از ویژگی های مثبت روحی – روانی و رفتاری است که تقریبا در همه افراد - با اندکی تفاوت در میزان آن - وجود دارد. اما در برخی افراد این ویژگی رفتاری اجازه یا فرصت بروز و ظهور پیدا نمی کند و همین ناتوانی ، آنها را به فردی خسیس ( اسکروچ ) تبدیل می کند.
خساست در شیوه خرج و پس انداز کردن، رفتارهای فردی و اجتماعی، ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، گوشه گیری، امتناع از حضور در جمع، توجه بیش از حد به رفتارهای دیگران و بررسی رفتارهای آنها به قصد انتقاد و ... مشاهده می شود.
آنها حتی در ابراز احساسات هم خساست می کنند! به این مثال توجه کنید؛ مدیر مؤسسه ای از اینکه کارمندان اش به خوبی کار می کنند، آگاه است اما خساست او اجازه نمی دهد تا با پاداش مالی یا حداقل تشویق زبانی از همکاران اش تشکر و تقدیر کند.
در واقع « سخاوت » به صورت بالقوه در این فرد وجود دارد چون متوجه تلاش کارمندانش می شود ولی خسیس بودن او مانع از آن می شود که سخاوتمندی اش را نشان بدهد. این نمونه یکی از هزاران نمونه ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران به دلیل خساست است.
خانواده در سایه خست
شاید زمان مجردی، خساست مشکلات فراوانی را برای فرد خسیس ایجاد کند که مهمترین آن، جدا ماندن از جمع و تنها ماندن است. در واقع خساست اجازه نمی دهد اندکی از درآمد شخصیمان را صرف رفت و آمد یا خرید هدیه برای دیگران کنیم و در برنامه های دسته جمعی حاضر شویم. به این ترتیب، هر لحظه بیش از قبل از جمع فاصله می گیریم و در نهایت به فردی منزوی تبدیل می شویم. تا اینجای قضیه، فقط خودمان ضرر می کنیم؛ ولی بعد از ازدواج، وضعیت کاملا فرق می کند چون پای نفر دیگری هم در میان است.
بعد از تشکیل خانواده، خسیس بودن یکی از طرفین، به شدت بر روابط زوجین و رابطه آنها با یکدیگر تاثیر می گذارد؛ تا حدی که شاید به جدایی بینجامد؛ مگر آنکه هر دو نفر ( زن و شوهر ) مبتلا به مشکل خساست باشند تا بتوانند از بودن در کنار هم لذت ببرند. از مهمترین مشکلات زندگی افراد خسیس با خانواده (همسر و فرزندان) می توان به این موارد اشاره کرد:
- ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی؛ این افراد حتی نمی توانند از ساده ترین کلمات محبت آمیز برای بیان احساسات خود استفاده کنند. جالب اینکه اگر هم از این کلمات استفاده کنند، آزادی و آرامش در رفتارشان دیده نشده و همیشه حالتی از گرفتگی و ناراحتی در رفتار آنها مشاهده می شود.
- به نظر آنها خرید هر چیزی غیر ضروری است و بهتر است به جای آن در بانک پول پس انداز شود. خرید هدیه هم که اصلا محلی از اعراب ندارد و دور ریختن پول به حساب می آید. در مواقع اجبار هم پرداخت نقدی، بهتر از هر هدیه ای است.
- فاصله عمیقی در روابط زن و شوهر دیده می شود؛ سایه دائمی خساست در زندگی مشترک، باعث جدایی آنها از هم می شود چون یکی از طرفین نمی تواند نیازهای عاطفی و روحی - روانی طرف مقابل را برآورده کند. بگذریم از اینکه رفع نیازهای دیگر به طور کامل از یاد رفته است.
- ارتباط زن و شوهر به بحث ها و رفع نیازهای مالی محدود می شود. در نهایت نیز برای رفع هر نیاز- پس از یک جدال طولانی – باید همه افراد خانواده از چهارچوبی که فرد خسیس تعیین می کند، پیروی کنند.
- والد یا والدین ( بسته به اینکه کدام یک به بیماری خساست دچار باشند ) همواره از رفتارها و تلاش های فرزندشان در هر زمینه ای ناراضی هستند. این نارضایتی از مسائل درسی تا کارها و رفتارهای روزمره آنها را شامل می شود. اما این والدین برخلاف والدین کمال گرا - که برای موفقیت فرزندشان هزینه کرده و آنها را همراهی می کنند - هیچ تلاش و کمکی برای پیشرفت بیشتر فرزندشان نمی کنند و فقط توقع دارند.
- مردان یا زنان خسیس هر مسئله ای را با مسائل مالی می سنجند و « پول و درآمد » مهم ترین عامل تعیین کننده در زندگی آنهاست. مثلا معیار محبتشان، مبلغ، کیفیت یا نوع هدایای خریداری شده است، نه زیبایی این کار.
- تصمیم گیری برای خرید هر وسیله ساده ای برای منزل باید با اجازه زن یا شوهر خسیس باشد. برای صدور این اجازه هم باید همیشه دلیل قانع کننده ای وجود داشته باشد؛ دلیلی که بتواند فرد خسیس را قانع کند. به این ترتیب، طرف مقابل از هر خریدی منصرف می شود.
به نظر شما زندگی ای که یکی از طرفین اختیار کامل دارد و دیگری هیچ اختیاری ندارد، به زندگی در زندان شبیه نیست؟
- رفتارها آزادانه نیست؛ ترس از بروز واکنشی نامطلوب از سوی فرد خسیس بر همه رفتارها و روابط سایه افکنده و آزادی عمل را از همه افراد خانواده - به ویژه همسر - سلب کرده است.
- این افراد در برآوردن نیازهای فردی شان هم امساک می کنند؛ تا حدی که سلامتی شان هم در معرض خطر قرار می گیرد.
روح و روان، اسیر امساک
بررسیها نشان می دهد « افسردگی » یکی از مهمترین اختلالات روحی - روانی است که فرد خسیس به آن دچار می شود. روان شناسان دلیل اصلی بروز این حالت را منزوی شدن آنها می دانند.
از طرفی عناد دائمی آنها با جمع، باعث تنها ماندن شان می شود و همین امر باعث تشدید افسردگی خواهد شد. در واقع عقاید آنها باعث می شود تا همیشه تنها بمانند؛ حتی اگر به ظاهر، دیگران آنها را طرد نکنند.
یکی دیگر از مشکلات روحی - روانی این افراد، « بی تابی و بروز حالت های هیجانی » است. نگرانی درباره همه چیز، به ویژه مخارج ( فقط فکرکردن به مخارج و نه خرج کردن واقعی )، آنها را به افرادی بهانه جو، بی تاب، ایرادگیر و... تبدیل می کند. این نکته را هم فراموش نکنیم که حالتی « تهاجمی و عصبی » در رفتارهای آنها دیده می شود که هم باعث آزار خانواده و هم باعث آزار خودشان می شود.
رفتارهای دیگری مثل حرص و ولع دائمی برای همه چیز، شک و تردید، حسابگری و خود محوری از دیگر اختلالات روحی - روانی افراد مبتلا به بیماری خساست است. این افراد فراموش کرده اند که تیر تیز رفتارهای نامطلوب و تهاجمی آنها، بیش از همه، روح و روان همسر و فرزندان شان را زخمی می کند.
با آنها چه کنیم؟
اول از همه به خاطر بسپاریم که بیماری همسر خسیس ما هیچ گاه درمان نمی شود؛ بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل و ترمیم کنیم. درمان قطعی ای برای این بیماری وجود ندارد؛ فقط با این شیوه ها می شود با او مدارا کنیم :
- طبیعت افراد خسیس را باور کنیم و بپذیریم که به بیماری امساک و خساست بیمارگونه دچار هستند. این باور باعث می شود تا رفتارهای او برایمان قابل تحمل باشد.
- مقابله به مثل نکنیم؛ این مقابله هیچ اثری جز تکرار رفتارهای نامطلوب او ندارد. حتی این رفتارها می تواند با شدت بیشتری تکرار شود.
- پیش از خرید هر وسیله ای برای منزل با همسرمان مشورت کنیم. با وجود اختلاف نظر، مشورت کردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبه رو نشویم. به این ترتیب، مانع از جنجال شده و زمینه سازی کرده ایم.
- برای خرید های شخصی تنها برویم ولی قبل از بیرون رفتن از منزل، حتما به همسرمان اطلاع بدهیم تا احساس کنارگذاشته شدن به او دست ندهد. توافق کنیم که این تصمیم برای سلامت روحی- روانی هر دوی ما لازم است.
- بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش می کنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکلشان و تلاشی که برای ترک این صفت می کنند، به آنها کمک کنیم.
فراموش نکنیم نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آنها ایراد بگیریم. کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
- زمانی که از رفتار همسرمان غمگین و عصبی می شویم، ناراحتی مان را ابراز کنیم؛ البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح بدهیم که از رفتارهای او ناراحت می شویم و خجالت می کشیم. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
- همان طور که اشاره کردیم، این افراد در ابراز احساسات نیز ناتوان هستند. در مقابل این ناتوانی، لجبازی و بی اعتنایی نکنیم اما طوری رفتار کنیم که طرف مقابل هم با کمی کم اعتنایی ما روبه رو شود. با کمی تغییر در رفتارهای گذشته خود می توانیم به راحتی تغییراتی در رفتار همسرمان ایجاد کنیم.
- اگر فرزندمان از رفتار همسرمان رنجید، مقابله به مثل را به او یاد ندهیم. فقط به فرزندمان توضیح بدهیم که این عقیده پدر یا مادر توست و باید به عقیده آنها احترام بگذاری. فقط دفعه بعد طوری رفتار کن که با سرزنش او روبه رو نشوی.
- افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه می کنند؛ بنابراین به جای دلخورشدن یا مسخره کردن همسرمان از او تشکر کنیم. همین که او هزینه ای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر ما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرمان است.
- برای تقسیم دخل و خرج منزل، همفکری کنیم تا به تدریج تغییراتی در شرایط ایجاد شود.
- با دوستان و آشنایان قطع رابطه نکنیم؛ این راه چاره نیست. با حفظ تعادل در رفت و آمدها این مشکل به تدریج برطرف خواهد شد.
آمارها و گزارش های روانشناسان و دادگاه های خانواده نشان می دهد در دهه گذشته گرایش به خیانت به همسر در جامعه ما بسیار افزایش یافته است.
روانشناسان و متخصصان، از بین رفتن عشق و علاقه، عدم جذابیت همسر، سهل انگاری همسر، هوسرانی، عقده های جنسی، اخلاق و رفتار غیرقابل تحمل همسر، بی خطر شمردن خیانت، زیاده خواهی و تنوع طلبی را از دلایل اصلی خیانت و بی وفایی همسران به یکدیگر می دانند.
اکنون با بحرانی شدن این مسئله به طرح و ریشه یابی و عللی که در این امر دخیل هستند، پرداخته ایم. در زمینه دلایل، نقش جامعه، انواع خیانت و عکس العمل همسران نسبت به این ناهنجاری اخلاقی با دکتر محمد کاظم عاطف وحید، روانشناس و عضو هیئت علمی انستیتو روانپزشکی تهران گفتگو کرده ایم.
خیانت بین همسران در حال حاضر به چند شکل دیده می شود؟
خیانت در رابطه خانوادگی دارای انواع و اقسام مختلفی است که عبارتند از:
۱ -خیانت رفتاری: منظور از خیانت رفتاری این است که یکی از همسران به صورت رفتاری و با ارتباط برقرار کردن با شخصی خارج از سیستم خانواده به همسرش خیانت کند که بخش اعظم آن را ارتباط های جنسی تشکیل می دهد و در جامعه ما نیز رایج است.
۲-خیانت ذهنی: افرادی که در فکر و تخیلاتشان مدام به شخصی دیگر می اندیشند و از آنجا که زاده ذهنشان است، آن فرد شخصی ایده آل به شمار می آید و در این موقع است که برای زندگی مشترک خطر می آفریند چرا که آن شخص دایما شریک زندگی اش را با فرد ایده آل ساخته ذهنش مقایسه می کند و چون در حال قیاس است، در ارتباط با همسرش به مشکل برمی خورد و رابطه سرد می شود.
۳- خیانت کلامی: در این نوع خیانت، زن یا مرد به صورت تلفنی یا اینترنتی یا اینکه در هر موقعیتی که فراهم شود با یکدیگر صحبت کرده و گرم می گیرند. متاسفانه امروزه به دلیل وجود اینترنت، ارتباط جنسی کلامی و حتی ویدئویی وجود دارد که این هم به نوعی، خیانت محسوب می شود. ناگفته نماند این نوع خیانت نوعی انحراف جنسی به حساب می آید.
چه دلایلی منجر می شود زن یا مرد به همسرش خیانت کند؟
دلایل زیادی وجوددارد که آنها را به طور خلاصه ذکر می کنم اما نمی توان برای آنها اولویت و مرتبه ای در نظر گرفت.
۱- سردی روابط: وقتی بین زوج ها روابط محبت آمیز، عاطفی و هیجانی کم می شود و دیگر خبری از احساس شور و عشق اولیه نیست، در این زمان ممکن است یکی از زوج ها وارد رابطه خیانت آمیز شود.
۲- سرد شدن نسبت به ظاهر یکدیگر: در زندگی زناشویی افرد به تدریج ممکن است نسبت به ظاهر همسرشان دلسرد شوند یا اینکه جذابیت های فرد مقابل برایشان یکنواخت و تکراری شده باشد.
۳- اعتماد به نفس پایین و خودانگاره منفی نسبت به خود: افراد برای آنکه عزت نفس و خودانگاره شان را حفظ و تقویت کنند، می کوشندت از طریق رفتارهایشان نشان دهند عزت نفس شان بالاست و در این زمینه مشکلی ندارند. این دسته از اشخاص به دنبال رابطه هایی خارج از سیستم خانواده می گردند تا خودشان را اثبات کنند. البته گاهی هم فرهنگ ها باعث ایجاد این تصورات می شوند. مرد می خواهد از طریق مردانگی و زن از طریق جذابیت، خود را نشان دهد.
۴- داشتن اختلالت و مشکلات روانشناختی: افرادی که دچار یکسری از اختلالات بالینی هستند بیشتر در معرض خیانت به همسرانشان قرار می گیرند. مثلا اشخاصی که کنترل های هیجانی ندارند یا اینکه دچار ضعف شخصیت اند.
۵- ازدواج های اجباری: زن یا مردی که برخلاف میل شان و به دلیل اصرار خانواده تن به ازدواج می دهند، احتمال آن که به همسرشان خیانت کنند بیشتر از سایرین است.
۶- انتقام گرفتن: زن و شوهر ممکن است به خاطر رنجشی که از یکدیگر دارند دست به انتقام بزنند و راه خیانت را انتخاب می کنند. مثلا مردی که به همسرش بدبین است و او را تحت فشار قرار می دهد، همسرش برای انتقام گرفتن از او بی وفایی می کند. این مورد در زنان شایع است چرا که دائما زنان به این فکرند کارهای بدی را که همسرشان در حق شان کرده تلافی کنند.
۷- برآورده نشدن نیازهای جنسی: افرادی که در روابط جنسی به مشکل برمی خورند به جای آن که از طریق مشاوره و مراجعه به متخصصان مشکلاتشان را حل کنند، سعی می کنند به همسرشان خیانت کنند.
۸- هیجان خواهی: یکسری از افراد دوست دارند دست به کارهای پنهانی بزنند چرا که برایشان تولید هیجان می کندن و این احساس را به دست می آورندت که افرادی زرنگ اند و دیگران نمی توانند این قضیه را بفهمند اما این را باید دانست بالاخره روزی این روابط آشکار می شود.
۹- علل اقتصادی: وقتی یکی از همسرها در زندگی مشترک، خواسته های مادی اش برطرف نمی شود وارد رابطه ای قرار می گیرد که مرکز توجه اند و نیازهای اقتصادی شان فراهم می شود می شود که بیشتر در مورد زنان مصداق دارد.
۱۰- کنجکاوی: گاهی افراد به دلیل صحبت سایرین درباره روابط خارج از سیستم خانواده، به دنبال بی وفایی می روند و به اصطلاح می خواهند ببینند چه خبر است.
با توجه به عللی که برشمردید در جامعه امروز ما، کدام یک از دلایل در زمینه خیانت همسران پر رنگ تر است؟
نمی توان جواب قطعی به این سوال داد، چرا که ما در زمینه آمار مشکل داریم. در مورد خیلی از پدیده ها، تحقیقات محکم، علمی و دقیق انجام نمی شود، لذا با نداشتن آمار نمی توان پاسخ دقیقی داد اما اگر بر مبنای تجربیات و مشاوره های بالینی بگوییم، دلایلی چون هیجان خواهی، سرد شدن روابط از جمله توجه نکردن زنان به ظاهر خود و مشکلات جنسی نقش های پررنگ تری دارند. در مورد مسائل جنسی باید اشاره کرد به دلیل نگاه متفاوت زنان و مردان نسبت به این قضیه، ممکن است دچار مشکلات جنسی شوند. از نگاه مردان ارتباط جنسی، نشان دهنده مردانگی است و برای زنان، بعد عاطفی و هیجانی دارد، حال هر کدام از آنان با توجه به این نگاهی که دارند اگر در روابط زناشویی شان آن ابعاد مورد توجه قرار نگیرد در جایی خارج از روابط خانواده، به دنبالش می گردند. باید این نکته را یادآوری کرد در جامعه کنونی که افراد تحت فشارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستند، امید خود را به آینده از دست می دهند و به رفتارهایی چون اعتیاد یا خیانت گرایش پیدا می کنند.
جامعه و فرهنگ حاکم بر آن، تا چه حد در افزایش خیانت زن و شوهر نسبت به به هم دخیل هستند؟
نقش شان، به خصوص در آموزه ها و تربیت های گذشته، بسیار زیاد است. به عنوان مثال این فرهنگ در جامعه ما جا افتاده که خیانت مردان قابل قبول تر از خیانت زنان است. اگر مردی خیانت کند، گفته می شود شیطنت کرده است اما در مورد زن می گویند مشکل اخلاقی دارد. در جامعه ای که به طور ضمنی تعدد زوجات را تایید می کند آن هم بدون مسئولیت و تعهد، مسلم است به رواج خیانت کمک می شود. فشارهای اجتماعی در جامعه نیز سبب استرس می شود و این استرس بر روی زندگی تاثیر می گذارد و منجر به اختلالات زناشویی و تعارضات می شود. برخی از افراد برای رها شدن از این استرس ها می خواهند آرامش را در رابطه دیگر جستجو کنند. وقتی جامعه آستانهتحملش را نسبت به این دسته از رفتارهای غیرمعقول بالا می بردو هیچ راهکاری برای جلوگیری از آن ارائه نمی دهد، زشتی این مسئله از بین می رود و ما خیانت را چه در دوران پیش از ازدواج یا بعد از ازدواج می بینیم.
خیانت به همسر تا چند سال گذشته بیشتر از طرف مردان بود اما امروزه شاهد هستیم زنان نیز به این ناهنجاری اخلاقی روی آورده اند، از نظر شما دلیل این موضوع چیست؟
زمانی که مردان در گذشته خیانت می کردند، زنانشان برای مقابله با نارضایتی شوهر، خود را وقف امور خانوادهمی کردندو از این طریق تحملشان را بالا می آوردند و پیش خود می گفتند واقعیت زندگی همین است، مردان همه اینگونه اند اما امروزه با توجه به اطلاعاتی که از رسانه های مختلف کسب کرده اند و اینکه در جامعه حضوری پررنگ دارند، درصدد تغییر تابوهای گذشته برآمده اند. برنامه های تلویزیونی ماهواره نیز به این وضعیت دامن زده است. این برنامه ها که معمولا با توجه به فرهنگ های کشور دیگر است، برای بالا بردن جذابیت و هیجان، به پخش فیلم و سریال هایی می پردازند که تمرکز اصلی بر روی خیانت است، همه به هم خیانت می کنند و هیچ اتفاقی نمی افتد و تبعاتی نیز ندارد و نشان دادن اینگونه از برنامه ها سبب می شود خیانت، زشتی خود را در خانواده از دست بدهد.
آینده خیانت در جامعه را چگونه می بینید؟
با توجه به شرایط خاص جامعه مان، آینده درخشانی را در زمینه ازدواج نخواهیم داشت چرا که سیاستمداران و سیاستگذاران و متخصصان به این مسئله از دیدگاه علمی نگاه نمی کنند و آسیب شناسی دقیقی انجام نمی دهند که برمبنای آن راهکار ارائه دهند. فقط روش های ضربتی مقطعی است که نمی تواند عملکرد موفقی داشته باشد. چیزی که روی زمین است به زیر زمین خواهد رفت و از بین نمی رود و پنهانی تر خواهد شد.
زمانی که همسر با خیانت زن یا شوهرش روبرو شد، از منظر شما مناسبترین عکس العملی که باید نشان داد، چیست؟
در ابتدا آرامش خود را حفظ کنند و سریع واکنش نشان ندهند. باید این اجازه را به خود بدهند چند روزی از این مسئله بگذرد و در فرصتی مناسب با همسرشان این موضوع را مطرح کنند، دلایل این اتفاقات را بررسی کنند، علت این رفتار را بیابندت و نگاهی به رفتار و عملکردهای خودشان در زندگی مشترک داشته باشند. از تصمیم گیری های عجولان بپرهیزند. بیشتر افراد وقتی با این وضع روبرو می شوند فورا از طلاق حرف می زنند. بهترین کار این است بعد از ماجرا، سراغ مشاور بروند و مسائل را حل کنند و یک بازنگری در رابطه شان داشته باشند. با همه این موارد اگر دیدید شرایط زندگی فعلی تان سخت است، در نظر بگیرید اگر جدا شوید آیا شرایط بهتر می شود یا بدتر.
آیا ازدواج هایی را که بر اثر خیانت زن یا مرد تخریب شده است، می توان دوباره ترمیم کرد؟
بله. البته به دلایل خیانت کردن بستگی دارد. مثلا اگر دلیل خیانت سرد شدن روابط نسبت به هم باشند می توانند با کمک مشاور، رابطه را بهتر کنند. به هر حال خشم و عصبانیتی که در افراد قربانی خیانت ایجاد می شود با تامل حل و فصل خواهد شد.
بهترین کمکی که به فرد آسیب دیده از بی وفایی همسر می توان کرد چیست؟
باید به آنها گفت بلافاصله خودشان را محاکمه نکنند، مقصر نشمارند و قبول کنند این رفتاری است که رخ داده و حقشان است که دچار خشم و عصبانیت شوند. باید حتما آنها را به روانشناس ارجاع داد، چرا که مشاور به فرد آسیب دیده کمک می کند به این مسئله از نگاه واقع بینانه تر بنگرد. گاهی ممکن است این دسته از افراد دچار اختلالات افسردگی و اضطرابی شوند که نیاز به دارودرمانی دارند. باید به این اشخاص امیدواری داده شود احتمال ترمیم وجود دارد، هر چند که زمانبر است.
همسران چگوه هباید زندگی شان را از خطر خیانت و بی وفایی همسران حفظ کنند؟
اول اینکه زن و مرد باید در انتخاب همسر دقت کنند و فقط بر اساس یک بعد مانند زیبایی یا پول ازدواج نکنند چرا که در طول زمان این ابعاد در نظر زن و شوهر عادی می شود. پس باید حتما یکسری اصول در انتخاب شریک زندگی شان در نظر بگیرند. دوم اینکه زمانی که زن و شوهر ازدواج کردند نباید فکر کنند حالا همه چیز درست است. زندگی مشترک نیاز به توجه و تقویت دارد. ازدواج مانند گیاهی است که باید به آن رسید تا رشد پیدا کند. وقتی دختر و پسر با یکدیگر ازدواج کردند مثل آن است نهالی را کاشته باشند و اگر آبیاری نشود، خشک می شود. توصیه ام این است که افراد پس از ازدواج خاطرات خوب خود را با یکدیگر مرور کنند و اینکه ازدواجشان براساس عشق و علاقه بوده است همیشه زنده نگهدارند.
خیلی ها قبل از ازدواج نگران روابط دوستانه شان هستند و فکر می کنند این روابط را با ازدواج و بچه دار شدن از دست می دهند. حقیقت این است که این روابط بعد از ازدواج از دست نمی روند بلکه تغییر می کنند و این تغییر نتیجه ترکیبی از عواملی مثل کم شدن وقت آزاد و تغییر اولویت های زندگی برای زوج هاست. زوج ها معمولا از روابط همسرشان خارج از رابطه دونفره شان استقبال نمی کنند مخصوصا وقتی همسر می خواهد بدون زن یا شوهرش با دوستانش روابط اجتماعی داشته باشد. اما ارتباط با دوستان یک نیاز است و محدود کردن همسر در این مورد منطقی نیست. دور شدن از دوست های قدیمی و اختصاص دادن تمام وقت به رابطه با همسر، ممکن است بعد از مدتی حس بدی در شما ایجاد کند. دوستان از ما حمایت می کنند و نمی گذارند احساس تنهایی کنیم. آنها با تشویق و حمایت خود حتی می توانند در بهبود رابطه با همسر مفید باشند. با درک و پذیرش طرف مقابل می توان روابط دوستانه را طوری تغییر داد که بدون ایجاد مشکل و حساسیت در طرف مقابل، بتوان آنها را ادامه داد. این راهنمایی ها به شما کمک می کند بتوانید دوستانتان را همچنان حفظ کنید. چقدر برای کی وقت بگذاریم؟ اما حیف است که به خاطر آن، به رابطه با همسرتان خدشه وارد شود. بدیهی است که در این برهه از زمان نزدیک ترین فرد به شما باید همسرتان باشد، نه دوست تان، بنابراین باید دنبال تعادلی بگردید که به سازش با همسرتان آسیب وارد نکند. برای مثال وقتی شما نیاز دارید وقتی را به تنهای با دوستان تان بگذرانید باید از قبل برای آن برنامه ریزی کنید و برای همسر و دوستان تان شرایط را توضیح دهید. ممکن است شما هفته ای یک ناهار را برای گذراندن با دوستان تان در نظر بگیرید. وقتی این برنامه ریزی را انجام می دهید، هیچ کدام از دو طرف ناراحت نخواهند بود. به علاوه می توانید بخشی از دیدارهای حضوری را با تماس های تلفنی جبران کنید. در کنار گذراندن وقت به تنهایی، می توانید از دوستان تان خواهش کنید بعضی وقت ها با شما و همسرتان در کنار هم ارتباط داشته باشند. این کار باعث می شود دوستان و همسرتان با شناخت و درک یکدیگر، تلاش شما برای تعادل برقرار کردن در روابط را هم درک کنند. بگو کی مهم تر است؟ آدم فروش نباش! وقتی لو می روی! این مردان رفیق باز
نگهداری از رابطه دوستانه خوب، نیاز به صرف وقت و انرژی و تلاش دارد. همان طور که در رابطه زناشویی پیشرفت می کنید، باید یاد بگیرید زمان و انرژی لازم را بین رابطه با دوستان و رابطه با همسرتان تنظیم کنید، بنابراین طبیعی است که وقت کمتری برای گذراندن با دوستان تان داشته باشید. این یک اصل است و وقتی آن را بپذیرید، راحت تر می توانید مسائل بعدی را مدیریت کنید. بعضی از دوستان درک می کنند که باید به شکل تازه ای برای وقت گذراندن با شما برنامه ریزی کنند. اما بعضی دیگر توانایی این درک را ندارند. این مشکل به خصوص در رابطه با دوستان مجرد پررنگ تر می شود. آنها درک درستی از موقعیت فعلی شما ندارند و ممکن است از شما دلخور شوند. دوستی ها تجربه های منحصر به فردی به ما هدیه می کنند که برای تقویت اعتماد به نفس ما مفید هستند.
همان طور که رشد می کنید و وارد مراحل مختلف زندگی می شوید، اولویت های شما در زندگی هم عوض می شوند. برای مثال رسیدگی به دوستی که با خواهرش قهر کرده به خودی خود کار بسیار پسندیده ای است اما نه وقتی نوزاد شما در خانه است و نیاز دارد مدام کنارش باشید یا روزی که همسرتان بیمار است، بهتر است برای گردش با دوستان تان قرار نگذارید. شما بعد از ازدواج یا بچه دار شدن در درون خودتان هم تغییر احساس می کنید. ممکن است از صرف یک شام آرام در کنار همسرتان بیشتر از شهربازی رفتن با دوستان تان لذت ببرید. این احساس طبیعی است و نباید برای آن نگران شوید. ممکن است دوستان تان احساسات منفی خود را درباره این تغییرات به شما منتقل کنند اما اگر توقعات آنها غیرمنطقی است بهتر است از آن چشم بپوشید و سعی کنید برای شان توضیح دهید. مطمئن باشید دوستان تان بعد از ازدواج موقعیت فعلی شما را درک خواهند کرد. برای اینکه بفهمید چقدر از توقعات دوستان تان منطقی است، می توانید خود را جای همسرتان بگذارید. ببینید در شرایط مشابه از او چه توقعی دارید. اگر دوست دارید کنارتان بماند، شما هم به نیازش احترام بگذارید.
خیلی از دوستان شما، مخصوصا دوستان مجرد ممکن است درگیر مسائلی باشند که برای همسر شما خوشایند نباشد. این مسائل مخصوص دوران آنهاست و درمیان گذاشتن آنها با همسرتان احتمالا برای آنها خوشایند نخواهد بود، علاوه بر اینکه ممکن است باعث حساسیت همسر شما شود. مشکلات شخصی از رابطه با همسرتان را هم بهتر است زیاد به دوستان تان نگویید. آنها حرف همسرتان را نشنیده اند و ممکن است یک طرفه به قاضی بروند. در عین حال مطرح کردن لحظات احساسی زن و شوهر با دوستان مجرد هم کار درستی نیست. احتمال زیاد دارد که دوست مجرد شما نتواند با شنیدن این حرف ها در حس شما شریک شود. خیلی ها مخصوصا در ماه های اول ازدواج دوست دارند مدام از زندگی خود با دوستان شان حرف بزنند اما این حرف ها معمولا برای دوستان جالب نیست و آنها را عصبی خواهد کرد. پس تا جایی که می توانید رازدار باشید. علاوه بر این دقت کنید نکات منفی که احتمالا دوست تان از همسرتان یا برعکس از هم می گویند را برای طرفین مقابل عنوان نکنید، حتی برای شوخی یا حتی بسیار کوتاه.
همان طور که خیلی از چیزها در زندگی شما با ازدواج تغییر می کند، روابط دوستانه شما هم ممکن است، تغییر کند. در مورد روابط خود خوب فکر کنید. آنهایی که برای تان مهم تر است را در ذهن مشخص کنید و برای تمدید روابط با آنها برنامه ریزی کنید. شما می توانید دوستان جدیدی هم پیدا کنید. دوستانی که زوج باشند و شما بتوانید همراه با همسرتان در کنار آنها وقت بگذرانید. این به معنی کنار گذاشتن دوستان سابق نیست، بلکه توصیه ما پیدا کردن دوستان جدید است. شما می توانید با همسر دوستان همسرتان دوست شوید و به این روش روابط خود را گسترش دهید. کسی که ازدواج کرده نیاز به مصاحبت با افرادی دارد که ازدواج کرده اند. شما می توانید از تجربیات جدید خود با هم حرف بزنید و لحظات خوشی را بگذرانید.
کافی است یک بار، فقط یک بار همسرتان متوجه شود شما با فرد خاصی، بدون اطلاع او ارتباط دارید. این موضوع به طور ناخودآگاه او را نگران و حساس می کند و البته حق با اوست. شما نباید روابطی را که با دوستان تان دارید از همسرتان پنهان کنید یا درباره آنها به او دروغ بگویید. همسر شما باید بداند شما با چه کسانی ارتباط دارید. همین طور که حق شماست که از روابط همسرتان مطلع باشید. با همسرتان حرف بزنید. برای او تعریف کنید که روابط دوستانه چقدر در روحیه شما موثر است و چقدر به آنها نیاز دارید. البته این را هم بگویید که اولویت شما فقط اوست و هیچ کسی نمی تواند جای او را برای تان بگیرد. حرف زدن بیشتر از چیزی که فکر می کنید در زند گی تان موثر است.
زنان آمادگی بیشتری دارند که خود را در رابطه با همسر و بچه ها غرق کنند و تمام وقت شان را به این روابط اختصاص دهند. در مقابل مردها کمتر بعد از ازدواج دوستان شان را کنار می گذارند. زن ها به خاطر روحیه خود از مردها انتظار دارند مثل آنها رفتار کنند اما این درست نیست. بهتر است هر دو نفر درکنار اینکه با دوستان شان ارتباط دارند، همسرشان را هم به داشتن این روابط تشویق کنند. اگر همسر شما دوست های زیادی ندارد، می توانید به او برای گسترش روابطش کمک کنید. او را تشویق کنید دوستانش را به شما نشان دهد و هر از گاهی در مهمانی ها با حضور آنها شرکت کنید. مطمئن باشید اگر همسرتان را در داشتن روابط محدود کنید، او هم به خودش اجازه می دهد چنین توقعی درباره شما داشته باشد.
بسیاری از زن ها در رابطه خود با مردان از باورهای اشتباهی پیروی می کنند که اغلب به احساس تنهایی، غمگینی و جدا شدن از مرد دلخواه شان منجر می شود. برخی از این باور ها را که باید بسرعت از ذهن و روش زندگی خود حذف کرد به نقل از سلامت نیوز در ادامه مطلب بخوانید.
گاهی زنان در ذهنشان تصورات اشتباهی می پرورانند که درد و ناراحتی به دنبال دارد و اجازه نمی دهد آن ها واقعیت های زندگی و رابطه عاشقانه خود را ببینند و درک کنند.
بده تا بگیری
نخستین باور اشتباهی که در میان بیشتر زنان رواج دارد این است که: «برای گرفتن عشق و عاطفه بیشتر از مرد خود، باید عشق و توجه خودت به او را زیاد کنی». بنابراین، زنان شروع می کنند به خریدن هدایای ویژه برای مردان خود و دایم در گوش آن ها تکرار می کنند تا چه اندازه به آن ها علاقه مند هستند و دوری برایشان غیر قابل تصور است. برای مردهای خود غذاهای عالی تهیه می کنند و مدام در امور مختلف به او پیشنهادهای سازنده می دهند.
خانم ها، با این کار شما فقط یک دهنده هستید و مرد فقط نقش مصرف کننده و گیرنده را دارد. بله، درست است. در هر رابطه ای قانون دادن و گرفتن مصداق دارد اما باید باور کنید اینکه هر چه بیشتر به مرد توجه کنید و همه نیازهای او را فورا برآورده کنید، باعث نمی شود تا مردتان بیشتر شما را دوست داشته باشد. حتی شما هم دیگر عاشق نیستید. شما همه چیز و حتی وجود خود را فدا می کنید تا او را داشته باشید؟ تا او خوشحال باشد؟ تا او نیز همه این ها را به شما بدهد؟
اگر مردی احساس کند زن باید و نباید در زندگی اش راه انداخته است و بوی استیصال می آید، احساساتش کمرنگ خواهد شد
مرد ها عاشق زنانی می شوند که بتوانند برای او کاری کنند. مرد دوست دارد جایگاه خود را داشته باشد. او خود را تامین کننده خانه می داند و تقویت این حس در او باعث می شود تا زن خود را بیشتر دوست داشته باشد. اگر شما هیچ نیازی نداشته باشید، از خود مراقبت نکنید یا احساسات خود را نادیده بگیرید، مرد نمی تواند آن طور که شایسته هستید شما را دوست داشته باشد.
همه روابط به تعهد و ازدواج منتهی می شوند
یکی از بزرگ ترین و خطرناک ترین باورهای زنان جامعه امروز این است که مرد دلخواه خود را پیدا کنند، دوست فابریک او بشوند و در انت ها نیز با او ازدواج کنند. نه خیر خانم ها. از این تصورات اشتباه بیرون بیایید. واقعیت تلخ این است که مرد ها زمانی از مجردی و آزادی های خود دست می کشند که بتوانند در زندگی شما نقش مردانه خود را حفظ کنند.
به زبان ساده باید بگوییم، مرد ها هر چه قدر هم امروزی عاشق زنانی می شوند که به آن ها احتیاج داشته باشند. مرد ها دوست دارند نیازهای زن را برآورده کنند و این به آن ها حس قدرت و عشق می بخشد. زنانی که همه وقت و انرژی و توان خود را در رابطه می گذارند و از مرد چیزی غیر از عشق نمی خواهند در خطر نادیده گرفته شدن قرار دارند. به قول مادربزرگ ها، مردان همچون سایه هستند؛ هرچه بیشتر به آن ها نزدیک شوید بیشتر از تو دور می شوند.
اگر مردی احساس کند زن باید و نباید در زندگی اش راه انداخته است و بوی استیصال می آید، احساساتش کمرنگ خواهد شد.
دریچهٔ احساسات
اگر از ترس اینکه مبادا مرد خود را از دست بدهید، حرف های دل خود را با او در میان نمی گذارید باید بدانید بزرگ ترین اشتباه زندگی خود را انجام می دهید. شما در واقع در حال تخریب رابطه خود هستید. با ریختن حرف های خود در دلتان و نگه داشتن آن ها نمی توانید تا زمان زیادی دوام بیاورید و سرانجام جایی منفجر می شوید. به جای مخفی کردن نیاز ها، آن ها را با مرد خود مطرح کنید. اجازه دهید او نیز همه خواسته ها و نیازهای شما را درک و برای خوشحالی شما تلاش کند.
اگر بتوانید این فکرهای مخرب را از زندگی خود دور کنید، مطمئن باشید رابطه عاشقانه زیباتری با همسرتان خواهید داشت.
وقتی می خواهیم از ارتباط عشق و رابطه جنسی صحبت کنیم، باید منظورمان را از عشق مشخص کنیم...
در عشق افلاطونی در عین اینکه فرد احساس عاشقانه زیادی به طرف مقابل دارد، میل جنسی را تجربه نمی کند اما اگر صحبت از عشقی شورانگیز باشد که انتظار داریم در یک رابطه زناشویی ایجاد شود، به صورت طبیعی، عشق و میل جنسی مفاهیمی درهم تنیده اند. نکته اینجاست که زوجین به خصوص در یک فرهنگ سنتی، راحت نمی توانند در مورد امیال جنسی خود صحبت کنند. آنها بیشتر غیرمستقیم و حاشیه ای به این موضوع می پردازند و راحت در موردش حرف نمی زنند در حالی که ابراز عشق و هیجان جنسی، هر دو برای یک رابطه زناشویی طبیعی لازم است.
هم عشق میل جنسی را تقویت می کند و هم رابطه جنسی خوب عشق را بیشتر می کند. زن و مرد بهتر است همیشه و در هر سنی تلاش کنند برای همسرشان از نظر جنسی جذاب بمانند. ورزش و کاهش وزن، داشتن ظاهر آراسته و مرتب در خانه و رفتار خوب و چهره خندان برای زن و مرد و رفتار اغواگرانه برای زن و حمایتگرانه برای مرد آنقدر مهم هستند که همیشه باید وجود داشته باشند.
بهتر است همسران به هر شکل در ارتباط عاطفی و زناشویی شان تنوع ایجاد کنند. باید بدانیم که هر رابطه ای در معرض خطر «عادی شدن» است. اینکه رابطه عادی نشود و همچنان پرهیجان باقی بماند، به تلاش هر دو نفر بستگی دارد.
نکته ای که لازم است به شما یادآوری کنم، این است که عشق و رابطه زناشویی در یک رابطه ایده آل، توامان وجود دارند اما گاهی این نوع نگاه بدفهمی هایی ایجاد می کند که بیشتر ناشی از آگاهی کم زوج ها در مورد عشق و رابطه زناشویی است. یکی از این ناآگاهی ها این است که بعضی ها فکر می کنند فردی که از نظر جنسی طبیعی است، باید همیشه و در هر شرایطی در رابطه با همسرش تحریک جنسی شود و همه رابطه هایش موفقیت آمیز باشد. در حالی که این یک انتظار واقعی نیست. گاهی به دلیل خستگی، فشار کاری یا خیلی ساده بدون دلیل خاصی، میل و توانایی جنسی وجود ندارد. درست مانند امیال گرسنگی و تشنگی که گاهی هست و گاهی نیست. اینکه رابطه جنسی چه مقدار باید باشد که رابطه ای را از نظر جنسی طبیعی بدانیم، تعریف دقیق و مشخصی ندارد. این موضوع بیشتر به رضایت دو طرف بستگی دارد البته رضایتی که بر مبنای آگاهی و دانسته های جنسی صحیح باشد.
مساله دیگری که یادآوری آن لازم است، اختلال در عملکرد جنسی به دلیل مشکلات جسمی یا روانی است. یک افسردگی خفیف یا یک اضطراب ساده تا زمانی که درمان نشود، با کاهش میل و عملکرد جنسی همراه است. عارضه جانبی بسیاری از دارو ها به خصوص داروهای ضدفشارخون نیز کاهش عملکرد جنسی است. در این موارد چه بسا عشق و صمیمیت بین زوج بیشتر از گذشته هم باشد اما به دلیل دیگری، رابطه زناشویی خوبی با هم نداشته باشند. درمان مشکل جنسی که در یکی از آنها پیش آمده، به فهم و درک دیگری وابسته است. فهم و درک این که اختلال جنسی مانند هر اختلال دیگری گذرا و قابل درمان است و لزوما به معنای کاهش عشق و صمیمیت نیست.
گاهی هم برعکس، زن و شوهری رابطه عاطفی خوبی ندارند ولی در رابطه زناشویی موفق هستند. البته ارضا شدن آنها صرفا یک ارضای جنسی است و با ارضای روانی توام نیست. مشکل دیگری که ممکن است بین زوج ها پیش بیاید، نقطه مقابل مشکل قبلی است. مشکل اینجاست که گاهی اهمیت دادن زیاد به رابطه زناشویی از طرف یکی، به برداشت بد از سوی دیگری منجر می شود.
دکتر حافظ باجُغلی
روانپزشک ، عضو کمیته بهداشت و سلامت جنسی انجمن روانپزشکان ایران
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.او در حین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او ارتباط دوستانه ای برقرار کرد.در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.پیر زن از کارگر پرسید که: شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟کارگر جواب داد: من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین دلیل به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کرده باشم.پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و اشکش جاری شد. زیرا او می دید که آن کارگر فقط یک دست داشت!نتیجه اخلاقی : سعی کنیم در هر زمان از حس اعتمادبخشی و رعایت حال دیگران غافل نشویم!
بسیاری از مردها معتقدند هر قدر هم که از شروع زندگی مشترک با همسرشان زمان گذشته باشد، خوب است برای استحکام بیشتر بخشی غیر قابل انکار از بنیانهای زناشویی، زنها شروع کننده و پیشنهاد دهنده یک رابطه شوند. مشاوران خانواده معتقدند این تفکر درست است زیرا اگرچه اغلب مردها، از پیشقدم شدن برای رابطه جنسی هیچ ابایی ندارند ولی همه آنها دوست دارند که گاهی هم زن اولین قدم را برای شروع بردارد.
در حقیقت بسیاری از مردها معتقدند هیچ وقت نفهمیدهاند چرا بعضی از زنها هرگز به هنگام احساس نیاز به روابط زناشویی و شوق در تحریک جنسی و شهوت، از آنها تقاضای رابطه جنسی نمی کنند!
.برای خودداری زنها در ابراز تمایل و اقدام برای رابطه زناشویی دلایل متعددی وجود دارد که در اینجا شایعترین آنها را مورد بررسی قرار می دهیم. شما با به کار گیری چند نکته ساده می توانید بر این اشتباه همسرتان فایق آمده و او را علاقهمند کنید که حداقل گاهی در پیشهاد رابطه زناشویی با شما پیش قدم شود.
اغلب زنها احساس می کنند که اجباری برای شروع رابطه زناشویی ندارند.
آنها می دانند که مرد هر وقت بخواهد تقاضای خود را مطرح می کند و آنها خواسته مرد را برآورده خواهند کرد. وقتی که همیشه شما درخواست کننده باشید، دیگر زن اجباری برای خودش در این کار نخواهد دید و احساس میکند که هرگز مجبور به شروع رابطه نخواهد بود.
برای حل این مشکل باید گاهی خویشتندار باشید تا ارزش شما مشخص شود! اگر قبلا" در هفته چند بار رابطه زناشویی داشته اید حالا زن در همین فاصله زمانی منتظر شماست. گاهی صبر کنید که او درخواست بدهد .
در برخی از جوامع این تصور وجود دارد که زنها نباید شروع کننده رابطه جنسی باشند.
برخی فکر می کنند درخواست رابطه جنسی از جانب زن پدیده ای زشت محسوب شده و همه از آن رویگردانند. در چنین شرایط فرهنگی، زن میپندارد که در صورت پیشقدم شدن برای شروع رابطه، از جانب مرد متهم به فساد شده و ممکن است از سوی او رانده شود. باید ریشه چنین تفکری را در ذهن او بخشکانید. فقط کافی است توضیح دهید که چگونه و با انجام چه کارهایی توسط وی، تحریک می شوید و به او بگویید چون شما زن و شوهرید و درخواست شروع رابطه توسط او به هیچ وجه عیبی ندارد.
منتظر برداشتن اولین قدم از سوی همسرتان باشید و او را بخوبی در مورد رفتاری که انجام می دهد راهنمایی کنید. وقتی او نشانه های لذت را در وجود شما ببیند و مورد تشویق قرار گیرد، کلیه افکار قبلی را بدست فراموشی خواهد سپرد.
گاهی ممکن است زن سرحال نبوده و بی حوصله و خسته باشد .
کاهش میل جنسی در زن یا عدم جذابیت مرد برای او، همه می توانند باعث شوند تا زن به بهانه های گوناگون مثل سردرد یا احساس کسالت از انجام عمل جنسی سرباز زند. بی میلی جنسی در زن مشکلترین و سخت ترین موضوعی است که شما با آن مواجه میشوید. ابتدا باید مشخص کنید که علت بی علاقگی زن به رابطه زناشویی چیست، سپس درصدد رفع علت آن برآیید. اگر به مرور زمان و بتدریج علاقه او نسبت به شما کم شده باشد، باید علت آنرا دقیقا" بررسی نموده و موقعیت خود را تثبیت کنید.
اگر رابطه جنسی برای شما عادی شده،سعی کنید تا روش خود را عوض کنید و جذابیت بیشتری به آن بدهید. بزودی خواهید دید که تمایل همسرتان برای رابطه با شما بالا خواهد گرفت.
درصورتیکه شما جذابیت سابق خود را برای او از دست داده و برایش عادی شده اید، باید مجددا" به حال و هوای گذشته برگردید و مجددا" صفات جذاب و مورد علاقه او و خواسته هایش را در خود زنده کنید.به این ترتیب خیلی زود آتش عشق و علاقه او نسبت به شما دوباره شعله ور خواهد شد.
با کمی صبر و پشتکار و به کار گیری نکات بالا شما میتوانید حتی خجالتی ترین زنها را هم وادار کنید تا در برخورد باشما برای شروع رابطه جنسی پیش قدم باشند.
هر فرد ناتواناییها و تواناییهایی دارد. سعی کنید بر تواناییهای خود تکیه کنید و به کمک آنها بر ناتواناییها و نواقص خود فائق آیید. کم نیستند افراد معلولی که به معلولیت خود به چشم یک فرصت نگاه کرده و حتی در مواردی موفقتر از افراد سالم زندگی میکنند!
هر کس دارای منطقه راحتی (Comfort Zone) خاصی است و در این منطقه احساس آرامش دارد. بنابراین علاقهای به خروج از این منطقه ندارد و اگر مجبور شود از این منطقه بیرون آید، احساس ناامنی و استرس خواهد داشت.
ظرفیت او در پذیرش و برخورد با مشکلات دارد. هر چه منطقه راحتی بزرگتر باشد، پذیرش مسائل برای او سهلتر بوده و فرد با اعتماد به نفس بالاتری با مشکلات روبرو میشود.
آموزش یکی از روشهای موثر در وسعت دادن به دایره راحتی است. با یادگیری، نگرش فرد نسبت به محیط تغییر کرده و اعتماد به نفسش برای تغییر شرایط بالا میرود. بنابراین از آموزش و بالا بردن مهارتهای زندگی خود غافل نشوید.
همچنین از برخورد با مسائل و مشکلات نهراسید. آنها را بپذیرید و در جهت حل آنها گام بردارید. با این کار به منطقه راحتی خود وسعت میدهید و زندگی را برای خود شادتر و دلپذیرتر میکنید.
همه این ضربالمثل معروف را شنیدهایم که میگوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!» شما چقدر به این گفته اعتقاد دارید؟ چقدر خودتان را همرنگ افراد دور و بر خود میکنید؟ توجه داشته باشید که هر فرد یک موجود منحصر به فرد است و تواناییهای خاص خود را دارد. شما نیز دارای تواناییهای شگرفی هستید که فقط مختص خودتان است و البته در صورتی آشکار میشود که وجود آنها را در خود بپذیرید و به درجه بالایی از خودباوری برسید. حال اگر میخواهید در مسیر خودباوری گام بردارید تا به خودتان و تواناییهایتان برسید، ابتدا یک خط قرمز روی ضربالمثل بالا بکشید و به جای این که سعی کنید خودتان را همرنگ جماعت کنید، برای دیگران الگو شوید. به جای همرنگی با دیگران، تفکر خلاق را در خود تقویت کنید. شما با بقیه مردم متفاوت هستید. متفاوت فکر کنید و متفاوت عمل کنید، تا نتیجهای متفاوت بگیرید!
متاسفانه ما عادت کردهایم که به دنبال موضوعات مشکل، دست نیافتنی و حتی غیرممکن (برگشت به زمان گذشته!) باشیم و کمتر به موضوعات ساده، راحت و سهلالوصول فکر میکنیم. ما امروز را که در دسترس است از دست میدهیم تا به گذشته تبدیل شود، سپس بازگشت آن را آرزو میکنیم! «امروز»، فردا به دیروز تبدیل خواهد شد. پس قبل از اینکه امروز به دیروزی دیگر تبدیل شود، میتوانیم به راحتی از آن بهرهمند شویم. هر آن چه که قرار است در آینده در مورد امروز فکر کنیم و افسوس بخوریم، میتوانیم همین امروز به فکر باشیم و از زمان حال استفاده بهینه کنیم. موفقیت ما در گرو استفاده از فرصتهاست. فرصتهایی که به سرعت میگذرند. این موضوع در مورد کودکان نیز صادق است. کودکان امروز، بزرگسالان فردا هستند. زمان به سرعت در حال سپری شدن است و خیلی زود دیر میشود. پس از همین امروز باید به فکر آینده کودکانمان باشیم. بنابراین سهلانگاری امروز ما در مورد کودکان، میتواند صدمات جبران ناپذیری را به آیندهسازان و آینده جامعهمان وارد کند. پس بیایید به جای افسوس خوردن به گذشتههای از دست رفته، از اکنون گذشتههای آینده را به درستی طراحی کنیم و در آینده به عملکرد گذشتهمان ببالیم. اینکه امروز کیستیم، پیامد گزینش دیروز ماست. فردا هم همان کسی خواهیم شد که امروز برمیگزینیم. حتما شما هم با افرادی برخورد کردهاید که افسوس سالهای گذشته را میخورند. آنها از این که از دوران کودکی و جوانی خود و یا در کل، از عمر گرانبهای خود به درستی استفاده نکردهاند و فرصتها را سوزاندهاند، پشیمانند. این موضوع حتی ممکن است در مورد من و شما هم صادق باشد. شاید بعضی اوقات آرزوی بازگشت به دوران کودکی و جوانی را داشته باشیم تا به گونهای دیگر زندگی کنیم و بتوانیم از فرصتها به نحو احسن استفاده نماییم.
بخشی از این شرایطی که درجامعه بوجود اومده واقعا تقصیر ادما نیست٬ این قدر خرافه ایجاد کردند اینقدر سواستفاده به نام دین شده که مردم یه سریاشون از هرچی متصل به دینه زده شدند٬ گرچه خب اینم درک درستی نیست و نمیشه به خاطرش اصل دین رو زیر سوال برد.
من فکر میکنم این که دینمون چیه مهم نیست٬ اعتقادم به دین سخت گیرانه و اون چیزی که تو مدرسه یادمون دادن نیست٬ اگر بتونیم پایند اخلاق و انسانیت باشیم خیلی از راه رو طی کردیم٫ بعدم اگه خدا رو تو زندگیمون نداشتیم تا الان هزار بار بریده بودیم...یه جاهایی تو زندگی هست که فقط چون خدارو داری میتونی سرپا وایسی...
اگر شما به دلیل ترس از شکست، کار جدیدی را شروع نکنید، در واقع شما پیشاپیش شکست را پذیرفتهاید. انجام هر کاری ممکن است با موفقیت و یا عدم موفقیت همراه باشد. بسیاری از مردم عدم موفقیت در کار را شکست میدانند. ولی افراد موفق آن را یک تجربه به حساب میآورند. هر چه تعداد این عدم موفقیتها در کاری بیشتر باشد، در واقع تجربه فرد در آن زمینه برای رسیدن به موفقیت، بیشتر خواهد شد.
حتما داستان اختراع لامپ ادیسون را شنیدهاید. گفته میشود ادیسون برای اختراع لامپ 999 بار عدم موفقیت را تجربه کرد و دفعه هزارم موفق به اختراع لامپ روشنایی شد. در آن زمان وقتی خبرنگار جوانی از او میپرسد که: «آقای ادیسون شما بابت شکستهای متوالی در ساخت لامپ ناراحت نیستید؟»
ادیسون جواب میدهد: «من شکست نداشتهام، همهاش پیروزی بود. من در واقع 999 راه را پیدا کردم که منجر به اختراع لامپ نمیشود و سپس هزارمین راه را امتحان کردم.»
با یکی از دوستان چند روز پیش بحث کردم ، معتقد بود که پسری که 25 سال رو رد کرده باشه امکان نداره که رابطه ی جن سی نداشته باشه اگه همچین پسری دیدی به من معرفی کن .. میگفت الان خیلی از پسر ها قبل از ازدواج شون به خاطره نیاز ها شون مخ یک دختری رو میزنن و باهاش ارضا میشن و حتی س کس انجام میدن ، بعدشم رهاش میکنن و باهاش ازدواج نمی کنن ، میگفت الان خیلی از دختر ها هستن که اصلا دنبال ازدواج نیستن فقط میخوان گه گاهی یک رابطه ی جن سی با دوست پسرشون داشته باشن ، گفتم آخه کدوم دختری حاضر میشه که بدون ازدواج با دوست پسرش رابطه جن سی برقرار کنه ؟ گفت خیلی ها هستن
گفتم خب همه پسر ها که بد نیستن نمونه اش برادرت که گفتی نماز صبح میخونه .. گفت از کجا میدونی ؟ این نماز صبح میخونه ولی رابطه جن سی هم داشته بدون قصد ازدواج ... گفتم خب اگه رابطه بدون ازدواج آسون باشه پس چرا ازدواج میکنن ؟ به قول معروف آدم به خاطره یک لیوان شیر که گاو نمیخوره ... گفت آخه بعد از 30 سالگی دیگه چون کارشون کامل فراهم شده و سرمایه ای جمع کردن ازدواج میکنن خب رابطه با دوست دختر که امکان پدر شدن براشون فراهم نمیکنه .. یعنی ازدواج میکنن برای اینکه پدر بشن اونم بعد از 30 سالگی ... پس فکر کردی چرا پسری که شغل داره ولی ازدواج نمیکنه ؟ اون میخواد اول با دختر های متفاوت لذت شو ببره ... بعد از 30 سال که رد شد برای اینکه پدر بشه و بچه داشته باشه ازدواج میکنه اونم با دختری که آفتاب مهتاب ندیده باشه ... بهم گفت این حرفا رو برای این بهت زدم چون خیلی دختره پاک و ساده ای هستی ... فکر میکنی همه مثل خودت پاک هستن ... ولی این طوری نیست حتی منم که از نظره تو پسره خوبی هستم ولی همون طور که بهت گفتم پاک نیستم ... بهت توصیه میکنم که اگه زمانی خواستی ازدواج کنی با یک پسره مذهبی ازدواج کن چون پسره امروزی به درده تو نمیخوره .. پسرای امروزی به راحتی با هر دختری دست میدن و رو بوسی هم می کنن باهاشون و براشون عادی هست ... خلاصه بعد از حرف زدن باهاش یه جورایی از زندگی نا امید شدم ... واقعا چرا خیلی از پسر دخترای ما این جوری منحرف شدن ؟ شرح آن مفصل است!
«مثل دی،مثل بهمن،مثل اسفند
مثل زمستان...احساسم یخ زده
آرزوهایم قندیل بسته
و امیدم زیر بهمن سرد دفن شده
نه به آمدنی دلخوشم
ونه از رفتنی غمگین...
این روزها پر از سکوتم
نه حوصله ی دوست داشتن دارم
نه میخواهم کسی دوستم داشته باشد... »
کاش بجای اینهمه شعارهای حجاب زینت زن است ! زن در حجاب مانند دری است در صدف و از اینطور اراجیف ! یه کمی رو ذهن مردها کار میکردین که کلا زن رو چه با حجاب و چه بی حجاب فقط یک چیز می بینند بعنوان رفع نیازشون [sex] و بس !
بعضی اخلاق ها و رفتارها و کارها، درست یا غلط بودنشون مطلق هستش! مثلا همه میدونن که دروغگویی بده، راستگویی خوبه، امانتداری خوبه، فوش دادن بده! دزدی بده و ...! اینها تکلیفشون معلومه! البته بماند که تو جامعه امروز متاسفانه خیلی موارد غلط داره عادی میشه! اما شاید بشه گفت خیلی اخلاق ها و رفتارها و کارها به لحاظ درست و غلط بودن، نسبی هستند! مثلا من ممکنه از عنوان کردن موضوعی تو جمع بدم بیاد، یکی ممکنه براش عادی باشه! من ممکنه بدم بیاد هر رفتار محبت آمیزی رو نسبت به همسرم تو جمع انجام بدم، خیلی ها تو خیابون هم از سر و کول همسرشون بالا برن! خب کم پیش نیومده که اینجا نوشتم از این گونه رفتارها و نظر دوستان رو هم شنیدم. خیلی ها باهام موافق بودن و خب خیلی ها هم مخالف! البته من همواره سعی ام بر این بوده که یک اخلاق رو نقد کنم، و کلِ وجود و اخلاق یه آدم رو بابت داشتن اخلاقی که من خوشم نمیاد، نبرم زیر سوال! ضمن این که همواره سعی ام بر این بوده که حرفم رو تا حد امکان با فوش (!) دادن همراه نکنم! مسلما کلامی که در عین نقد کردن، توهین آمیز نباشه، تاثیرگذارتر هم هستش! میخوام از این مواردی که گفتم این نتیجه رو بگیرم که وقتی یه موردی نسبی هستش و از دید من منفیه، من میتونم انجامش ندم! و بدم بیاد از اون کار و اخلاق و همین طور میتونم دوری کنم از کسی که تو موقعیتی اون اخلاق و رفتار خاص رو انجام میده! اما این دلیل نمیشه که در وهله اول توهین کنم به اون آدم و در مرحله دوم دائم دوستانم رو هم وادار کنم به پذیرفتن عقیده من در اون مورد خاص و سوم این که دائم بگم این اخلاقِ بدیه و هزار تا دلیل براش بیارم تو اون اخلاق نسبی رو مطلق جلوه بدم! ضمن این که باید یادمون باشه که باید یه اخلاق رو نقد کنیم، نه یه آدم رو! و یادمون باشه که همه آدم ها خاکستری هستن!
خیلی آدم ها (البته شاید بشه گفت همه آدم ها!) خاکستری هستن! خوبی دارن، بدی هم دارن! منم یکی از همین آدم های خاکستری هستم! همیشه فکر میکنم که اگه دلم میخواد بقیه دوستم داشته باشن و خوبی هامو ببینن، لازمه که خودم هم همینجوری باشم! دیدن بدی آدم ها کار ساده ایه! دیدن خوبی ها اما سخته! مسلما آدم کور نیستش! ولی واسه این که بتونی آدمها رو دوست داشته باشی لازمه گاهی خودتو بزنی به کوری! من دوستان زیادی دارم! گاهی بعضی ها تعجب میکنن که من چطور با فلان دختری که هرشب تو بغ.ل یه پسره دوستم، با دختر چاد.ری. که فقط دماغش پیداست هم دوستم! خب خیلی ساده است! من دلم میخواد باهاشون دوست باشم و خوبی هاشون رو میبینم! همه آدم ها جنبه های خوبی دارن که میتونن به آدم یاد بدن که خوب باشه!!
ولی یه آدمهایی هستن که خودشون هم خاکستری ان! ولی بقیه رو سیاه و سفید میبینن! تا ذره ای این سفید خدشه دار بشه، سریع طرف رو میندازن دور! البته این سفیدی به معنای خوبی نیست اصلا! چون هیچ آدمی معصوم نیستش! به معنای هم نظر بودن با اون هاست! اگه کسی نظر اونها رو نداشته باشه، سریع میندازنش دور! به همین سادگی! صورت مسئله پاک! اما گاهی لازمه آدم به خودش زحمت بده با طرف صحبت کنه و به خودش زحمت بده و یه چیزهایی رو ندیده بگیره تا یه چیزهایی رو حفظ کنه! یه چیزهایی مثل دوستی، مثل خاطرات مشترک... وگرنه تا آخر عمر مجبوره دوست و خاطره عوض کنه... این یه هنره! هنر ایجاد رابطه و حفظ کردن اون!
من از آن جمله زن هایی هستم که شاید یک چیزی بین زن سنتی و زن امروزی باشم! از آن طرف مشغول درس خواندنم و قصد ادامه تحصیل دارم و کلی آمال و آرزوهای بزرگ و دلم میخواهد کتاب بخوانم و با همسرم بحث های عمیق دینی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی داشته باشم و زبانم از آن خفن هایش بشود!، از این طرف عاشق آشپزی هستم و دلم میخواهد غذاهای متنوع بپزم و سبزی پاک کنم و چای خوشرنگ با کیکی و شیرینی که خودم درست کرده ام جلوی همسرم بگذارم! گاهی میخواهم پرواز کنم و کارهای بزرگ انجام دهم و گاهی دلم میخواهد همچون پرنده ای اهلی در آغوش همسرم تنها دغدغه ام ناهار فردا باشد! نمیدانم خوب است یا نه! ولی هرگز سعی نمیکنم بین این دو شخصیت یکی را انتخاب کنم! اصلا مگر همیشه باید سیاه و سفید بود؟ من میخواهم آن وسط ها برای خودم خوش باشم!
بارها شنیده ایم و خوانده ایم خوشبختی چیزی غریب و دور از دسترس نیست . اغلب به خود نهیب می زنم که همین امکان بودن خوشبختی است. حالا این ماییم که می توانیم خوشبختی را رنگ و بو دهیم . غلیظ یا کمرنگ یا اصلا بی رنگ کنیم . یک گوشه از خوشبختی این است که خلوتی داشته باشیم و مطالعه کنیم . مطالعه کنیم و نفس بگیریم . برای بهتر بودن برای شدن آنچه که همواره در پی اش بودیم . کتابها گوشه گوشه ی دنیا را نشانمان می دهند .راه باز می کنند و اغلب با ناگفته هایشان به فهم بیشتر و بیشتر دعوتمان می کنند . این روزها که یک نوع بی قراری و حتی ناامیدی ،کرختی و سستی در خود احساس می کنم و نوسان این احساسات بی رمق ِرمقم می کند ، هر گاه که بهتر فکر میکنم و به این می اندیشم که چه چیزی باعث می شود تا بهتر شوم هیچ مرهم و دارویی جز کتاب به ذهنم نمی آید .به همین خاطر با لب زدن به لیوانی از شعر یا داستانی جرعه جرعه توان از دست رفته ام را بیشتر می کنم و جای سستی و بی دلی را در وجودم یک نوع دل دادگی فزاینده به زندگی و بودن و فهمیدن پر می کند. جملاتی از ویرجینیا وولف نیز داروی بی نظیری است برای این دلدادگی و بودن : کتابها چه خلاقیت لذت بخشی برایم به ارمغان می آورند! وارد شدم و میز را دیدم که پوشیده از کتاب بود. همه را بو کشیدم و نتوانستم در برابر وسوسه برداشتن این یکی مقاومت کنم، فکر می کنم می توانم برای همیشه اینجا بمانم و در نهایت خوشبختی کتاب بخوانم…
اون روزهایی که رویاهاتون فرو ریخت و ترد و شکننده و مهجور شدین تازه می فهمین چند چندین ! رو کیا اشتباه حساب کردین . کدوما دوستن و پا به پات می شینن غصه می خورن و کدوم آدم ها جدی نمی گیرنت و یا حتی بی خیالی طی می کنن. خوش به حال اونایی که رفیقی دارن، هم نفسی دارن که میاد یله می کنه شونه هاش رو تا نشکنین. شده با یه تلفن ساده و بی هوا توی اوج ویرانیت… اگه از این دوست ها شما هم داشته باشین خوش به حالتون و اگه نداشته باشین وای به حالتون
حتی اگه از دستتون ناراحت هم باشه باز ببینه که داری از هم می پاشی همه چی رو فراموش می کنه و آستین بالا می زنه و شروع می کنه به مواظبت کردن از تو . شروع می کنه به امنیت دادن بهت تا دوباره جون بگیری .
غمگینم ...
همانند پرنده ای
که به دانه های
روی تله خیره شده
و به این فکر میکند !
که چگونه بمیرد ؟
گرسنه و آزاد !
یا
سیر و اسیر !
دستهام توی جیب پالتوم بود، شالگردنم را دو دور پیچیده بودم دور گردنم ، بینی و دهانم را هم پوشانده بود، نفس که میکشیدم شیشه های عینکم بخار میکرد، تا میخواست تمیز شود دوباره
بخارِ بازدمِ بعدی میپوشاندش.. از خیابان ها که میخواستم رد شوم، یا باید نفس نمیکشیدم و اطرافم را میدیدم، که می مُردم.. یا نفس میکشیدم و اطرافم را نمیدیدم، که باز احتمالا می مُردم...
گاهی بدلیل تعبیر و تفسیر ذهنی مان، در رویدادها و حوادث زندگی احساس می کنیم، کنترل زندگی را در دست نداریم. با بازنگری در افکار و قابلیتهای خود احساس بهتری پیدا می کنیم و می توانیم شرایط بهتری را برای خود به ارمغان آوریم.
بن بست ذهنی
گاهی ممکن است شما احساس کنید، کاری از دستتان بر نمی آید و هرکاری انجام می دهید، بی نتیجه و بی فایده است. احساس درماندگی و ناتوانی می کنید که کاری نمی توانید انجام دهید. چنین افکاری اگر گذرا باشد، مشکلات جدی برای شما بوجود نمی آورد ولی زمانیکه این افکار مدت زمان طولانی ادامه داشته باشد و بر روی عملکرد و فعالیتهای شما تاثیرگذار باشد، بهتر است در مورد افکار و احساس درماندگی خود چاره چویی کنید.
درماندگی به معنای احساس ناتوانی در انجام امور و این احساس که شما در شرایط و موقعیتهای مختلف زندگی نمی توانید کنترلی داشته باشید، معنا می شود.
گاهی براثر شرایط زندگی، رویدادها، حوادث زندگی و کسب اطلاعات نادرست و آموزشهای نادرست، نحوه تفکر و تفسیری که از رویدادها و وقایع دارید موجب بوجود آمدن احساس درماندگی می شود که گاهی ریشه بی حوصلگی ، بی علاقگی ، رخوتها و افسردگی به درماندگی بر می گردد.
غلبه بر احساس درماندگی
عامل بسیار موثری برای غلبه بر درماندگی، سبک، تفسیر و تبینی است که برای مشکلات و موفقیت پیرامون خود بکار می برید. بعنوان مثال موفقیتی که بدست می آورید به خوش شانسی نسبت می دهید یا به توانایی و تلاش خود!
هر کدام از این تفسیرها در احساس و هیجان فرد نقش بسزایی دارد اگر فرد به این نتیجه برسد که بسیاری از فعالیتها او نتیجه سعی و تلاش خود است، احساس شادمانی و رضایت و اینکه بر زندگی خود مسلط است را بدست می آورد ولی زمانیکه احساس می کند این فعالیتها نتیجه شانس و کارهای دیگران است،احساس ناتوانی و ناکارآمدی به او دست می دهد و متعاقباً تمایل و انگیزه ی برای کنترل زندگی ندارد و روحیه او بی حوصله و کسل تر می شود.
بنابراین برای غلبه بر این احساس باید تواناییها و قابلیتهای که دارد را با خود مرور کنید و به آنها اهمیت و ارزش دهید تا احساس اعتماد به نفس در شما بوجود آید.
نکته بعدی این است که باید رویدادها و موقعیتهای که در روحیه شما تاثیر منفی بجا گذاشته است را شناسایی کنید و سعی کنید که درباره آنها بازنگری های درست داشته باشید و برچسبهای مناسب به آنها بزنید. بعنوان مثال " این هفته من همش بدشانسی آورده ام و بهتر است هیچ کاری انجام ندهم." بهتر است بجای آن، فکر کنیم که " هر روز از زندگی تجربه نو و جدیدی داریم که می تواند بر اطلاعات و بهتر شدن ما بیافزاید."
همچنین بسیاری از فعالیتها و اهداف خود را به گام های کوچکتری تبدیل کنید تا برایتان قابل دسترسی باشد و احساس امیدواری و توانایی در شما بوجود آورد.
با انجام این کارها باز هم اگر نتوانستید از احساس درماندگی خود رها شوید. بهتر است به متخصصان و مشاوران مراجعه کنید و از آنها کمک بگیرید.
بسیاری از زوجهای جوان به دلیل عدم آشنایی و در پاره ای از موارد نبود آگاهی کافی درباره نحوه برخورد با روابط عاطفی و زناشویی بین همسران ، با مشکلاتی مواجه هستند، که متاسفانه این مشکلات در برخی از موارد تبدیل به بحران های خانوادگی می گرد که آثار آن در معضلاتی همچون افزایش آمار طلاق در جامعه ، تنوع طلبی جنسی و.... قابل مشاهده می باشد.
با هدف پیش گیری از ایجاد این گونه مشکلات و با احترام به حریم خانواده ، جهت افزایش دانایی زوجهای جوان و کمک به بهبود واستحکام روابط همسران اقدام به تهیه و ارائه مطلب زیر نموده ایم.
خراب کردن رابطه جنسی میان همسران کار چندان سختی نیست. کافی است که با خیالی راحت و آسوده، توصیههای ذکر شده در ادامه این نوشتار را عملی کنید و مطمئن باشید که از آن پس، ازدواجتان فاقد هرگونه رابطه جنسی با همسر یا دستکم بدون لذت خواهد بود. البته بعد از آن و به مرور زمان، بکلی احساس تنهایی و بیکسی خواهید کرد.
رابطه جنسی به خاطر احساساتی که همراه آن است خیلی راحت خراب میشود. تمایلات جنسی ما به سادگی تحت تاثیر اعتماد به نفس، ناامنیهای احساسی، فشارها، انتقادها و انتظارات است. پس برای اینکه حسابی رابطه جنسی با همسرتان را خراب کنید، راههای زیر را عملی کنید:
1 -حالگیری اول: فقط چون ازدواج کردهاید انتظار رابطه جنسی داشته باشید
هر همسری باید وظایف زناشویی خود را انجام دهد به همین خاطر همسرتان موظف است که با شما رابطه جنسی داشته باشد. این یکی از فواید ازدواج است.
2 -حالگیری دوم : هر هفته فقط در یک زمان و مکان خاص رابطه جنسی داشته باشید
با این کار دیگر هیچ کدام از شما با یک زمان یا مکان جدید سورپرایز نخواهید شد. «پنج شنبه شب، ساعت نه و نیم، در تختخواب». مطمئناً هیچکس از یکنواختی در رابطه جنسی لذت نمیبرد.
3-حالگیری سوم : برای رابطه جنسی خود هربار از یک الگو پیروی کنید
دقت کنید که هر بار یکسری کارهای یکنواخت و روتین شده را پشت هم انجام دهید. اصلاً مگر در رابطه جنسی تنوع هم مهم است؟
4 - حالگیری چهارم : فقط خودتان را در نظر بگیرید
اگر در رابطه جنسی فقط خودتان را در نظر میگیرید و میدانید که همسرتان از برخی رفتارهای شما خوشش نمیآید. بخصوص وقتی معتقدید اگر واقعاً شما را دوست دارد پس باید تحمل کند، ضربهای اساسی و موفقیتآمیز به رابطه خود زدهاید!
5 - حالگیری پنجم : فقط با هدف رابطه جنسی همسرتان را نوازش کنید
واقعاً چه کسی به نوازش غیرجنسی نیاز دارد؟ این طوری همسرتان میفهمد که نوازش کردن و رابطه جنسی با هم یکسان است.
6 - حالگیری ششم : برای برقراری رابطه جنسی پیش نوازی را کنار بگذارید
در دنیایی با این سرعت بالا که ما زندگی میکنیم، دیگر چه کسی وقت دارد که آرام آرام رابطه جنسی را شروع کند؟ نیازی نیست این همه همدیگر را اذیت کنید. دست از اتلاف وقت بردارید و یکسره سراغ عمل اصلی بروید. از این گذشته، هر دوی شما باید صبح بروید سر کار پس باید به اندازه کافی هم بخوابید!
7 -حالگیری هفتم : از عملکرد جنسی همسرتان انتقاد کنید
اگر این کار را نکنید همسرتان چطور باید با عیب و ایرادهای کار خود آشنا شود؟ اگر این کار را نکنید تا آخر میخواهد کارهایی را انجام دهد که شما را آزار میدهد!
8 - حالگیری هشتم : از ظاهر همسرتان انتقاد کنید
هرچه سن همسرتان بالاتر میرود و دیگر کمتر به ظاهر خود رسیدگی میکند، حتماً به او بگویید که چقدر ظاهر او میل جنسی شما را سرکوب میکند. این کار باعث میشود کمی به خودش بیاید و به وضع ظاهرش رسیدگی بیشتری کند.
9 - حالگیری نهم : موقع رابطه جنسی بگذارید تلویزیون روشن بماند
نباید بگذارید که رابطه جنسی باعث شود از برنامه تلویزیونی مورد علاقهتان عقب بمانید. پس تلویزیون را روشن نگه دارید و حین رابطه جنسی برنامه مورد علاقهتان را هم نگاه کنید.
10 -حالگیری دهم :قبل از رابطه جنسی، حین رابطه جنسی، بعد از رابطه جنسی خبررسانی کنید!
در دنیای ارتباطات باید بگذارید همه از وضعیت زندگی جنسی شما مطلع باشند. به نظر شما اگر هر اتفاقی که میافتد را در فیسبوک خبررسانی نکنید آیا اصلاً آن اتفاق رخ داده است؟!
11-حالگیری یازدهم : تا جایی که میتوانید سریع تمامش کنید، یعنی به محض اینکه ارضاء شدید
در رابطه جنسی فقط خود شما مهم هستید. هیچ نیازی نیست که از همسرتان بپرسید که آیا میتوانید کاری هم برای راضی کردن او بکنید یا نه. تصورتان این باشد که اگر چیزی نگفته است یعنی همه چیز عالی است.
12 -حالگیری دوازدهم :وقتی رابطه جنسی تمام شد سریع حال و هوایتان را تغییر دهید
هرچه زودتر کارتان را تمام کنید سریعتر میتوانید بخوابید. حرف زدن را بگذارید برای فردا سر صبحانه و هیچ نیازی هم به در آغوش گرفتن همدیگر نیست.
موارد فوق بخشی از راههایی است که بشدت میتواند روی زندگی جنسی شما و همسرتان تاثیر گذاشته و صدمات جبران ناپذیری به آن وارد کند اما همیشه بدانید که رابطه جنسی صحیح و رضایتبخش یکی از کلیدهای اصلی پایداری روابط زناشویی است.
رها کردن همسرتان بدون اینکه وی ارضا شود او را بسیار عصبی و پریشان خاطر نموده؛ به نحوی که این حالت میتواند تا مدتها اثرش باقی بماند و به گونههای مختلف مانند بهانه جویی، دعوا، خیانت، و... خود را نمودار سازد. برعکس، اگر نمیخواهید به روابط خود ضربه بزنید، همیشه با کسب آگاهیهای لازم در این زمینه به بهبود زندگی جنسی خود و همسرتان کمک کنید.
قدم نزن!!!
این جا......
این شعر هاانقدر بارانی اند،
که می ترسم،تمام لحظه هایت خیس شوند!!!!!
چه زخم هایی بر دلم خورد.......
تا یاد گرفتم،
که هیچ نوازشی بی درد نیست!!!!!