ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
لطفاً مرا تکریم نکنید!
من از بدو تولد بی وقفه تکریم شده ام!
آنجا که بی اِذنِ پدر حق ندارم
آنجا که حق طلاق ام نیست
آنجا که پدر معتاد صلاحیت حضانت کودک ام را دارد
آنجا که شهادت ام مساوی یک مرد نیست
آنجا که بر سر تساوی ارث ام دعوا است
آنجا که مرا به شرع پاس می دهند و حقوق شرعی ام با واژه ی <<عندالاستطاعه>> و <عندالمطالبه> وتو می شود
و حتی دولت از مهرم سهمی دارد!
آنجا که برای حفظ کیان خانواده،، همسرم
اجازه ازدواج دوباره یافت
آنجا که از دامن من مرد به معراج رفت ولی حضور یک
وزیر زن در میان یک گروه بی کفایت
مدت ها لرزه بر اسلام انداخت!
دل ام از داغ تکریم شما سوخته است
آنجا که برای انتخاب هر شغلی به جای شایستگی ام
جنسیت ام دیده شد.
آنجا که باید حتی شرمنده ی جاذبه های زنانه ام باشم تا دلی نلرزد.
بی پرده بگویم سهم مرا از عشق و زندگی ربوده اند
و به نام تو چوب تقدیرم می زنند.
شاید تو بدانی تناسب من با تو در چیست؟
از مردان اطرافت که بگذرم شما خطبه ای به نام "فدک "
دارید و من لب هایی ترسیده و دوخته شده ...
من تکریم نمی خواهم!
بهشت مال شما دنیایم را دوزخ نکنید!
اینجا هستم؛ در میانه ی راهی که پایانی ندارد، خسته، دودل، اما ناگزیر از ادامه ...
پشت سرم چیزهای زیادی جا مانده، اما نگاهم را به جلو دوخته ام، به جایی که دنیای وسیع آینده قرار دارد ...
همراهی ندارم، تنهایم...
اما کدام انسان تنها نیست ؟
همه ی ما با همیم و تنهاییم!!!