اینجا هستم؛ در میانه ی راهی که پایانی ندارد، خسته، دودل، اما ناگزیر از ادامه ...
پشت سرم چیزهای زیادی جا مانده، اما نگاهم را به جلو دوخته ام، به جایی که دنیای وسیع آینده قرار دارد ...
همراهی ندارم، تنهایم...
اما کدام انسان تنها نیست ؟
همه ی ما با همیم و تنهاییم!!!
فشارها و استرسهایی که جامعه کنونی ما در حال تحمل آن است در بیشتر مواقع ناشی از حاکم شدن فرهنگهای غلطی است که از نگاههای اشتباه سرچشمه گرفته است.
اگر ازدواج در جامعه ما رو به کاهش است و اگر آمار طلاق روز به روز در حال افزایش است، همه به دلیل وجود همین فرهنگهای غلطی است که در کشور عزیزمان به دلایل مختلف از فرهنگهای وارداتی و تهاجمی نشأت گرفته باشد.
آنچه به طور قطع مشخص است، همه این مشکلات از آنجایی ناشی میشود که فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه حکمفرما نبوده است. اگر ما به دنبال حل این معضلات به نحو ریشهایی و نه به نحو مسکّن چند روزه هستیم، باید در پی شناخت دقیق فرهنگ اهلبیت و جاری ساختن آن در جامعه باشیم.
وقتی به سراغ دلایل اصلی کاهش نرخ ازدواج میرویم و در سمت مقابل با افزایش چشمگیر طلاق مواجه هستیم به نکات قابل توجه و علتهای اساسی دست پیدا میکنیم که ما را به این نکته رهنمون میسازند که فاصله گرفتن از فرهنگ اهلبیت است که ما را بیش از پیش در گرفتاریهای اجتماعی برده است.
و مهمتر از این مطلب بالا این نکته است که وقوع طلاق به خاطر تنوعطلبیها و قانع نبودن به کم وکاستیهای زندگی، مختص مردان نیست و در این زمینه در بعضی مواقع زنان هم مقصر هستند و زندگی شیرین خود را به خاطر مقایسههای بیهوده از هم میپاشند و از بین میبرند.
بسیار پیش میآید زنان مطلقهایی که در جامعه کنونی ما به سر میبرند بعد از گذشت مدت زمانی از وقوع طلاق به دلیل نیازهای مالی و عاطفی و حتی جنسی به دنبال راهی مطمئن و بی دردسر برای تامین نیازهای به حق خود میگردند ولی به دلیل نبود ظرفیت کافی و فرهنگ درست در جامعه، در زیر چرخدندههای آن تحت فشارهای مالی و روانی فراوانی قرار میگیرند.
شاید به جرات بتوان گفت که حتی اگر نیاز مالی زنان مطلقه برآورده شوند باز زندگی آنان به حالت عادی و روال اولیه خود باز نگردد؛ چرا که زن به دلیل ساختار روحی و عاطفی لطیفی که دارد در طول زندگی خود همیشه به دنبال تکیهگاهی مطمئن بوده است.
متاسفانه وقتی فرهنگ یک جامعه به سمت راحتطلبی، خودخواهی و رفاه زدگی برود و زن و مرد تا کوچکترین مشکلی برایشان پیش آید به جای اینکه با تدبیر و صبر و حوصله مشکلاتشان را حل کنند و درجات روحی و معنوی خود را با همین تحملها بالا ببرند، فورا حرف از طلاق به میان آورند، وضعیت زندگیهای مشترک روز به روز بدتر خواهد شد.
متاسفانه در جامعهایی که دختران مجرد بسیاری در صف ازدواج قرار دارند و حتی از موعد ازدواجشان هم زمانی گذشته است، به طور معمول زنان مطلقه نمیتوانند به راحتی موقعیتی را برای ازدواج مجدد آن هم به صورت دائم پیدا کنند. در این وضعیت با وجود نیازهای شدید مالی و عاطفی و جنسی این قشر، و نبود موقعیت مناسب در کنار ضعفهای فرهنگی موجود در این زمینه، بهترین گزینه به تایید و تاکید روایات همان حفظ زندگی و تحمل برخی ناملایمات آن و تلاش برای پیداکردن راههای مناسب برای کمکردن اختلافات است.
کوتاه سخن اینکه پیش از ارائه هر راهکار درمانی برای حل مشکلات زنان مطلقه میتوان به عنوان یک نسخه پیشگیرانه از وقوع بسیاری از طلاقهای خانمانسوز جلوگیری کرد و البته این خود مستلزم فرهنگسازیهای بسیاری است که بخش قابل توجه آن بر دوش عالمان دینی میباشد .
البته مقابله با فرهنگهای مهاجم که قصد تخریب بنیان خانواده را دارد نیز در اولویت است که باید برای آن نیز برنامههای اساسی و بلند مدت قرار داده شود.
چکیده: در یک نگاه کلی مناسبات کنونی جامعه فعلی ایران به گونهای پیش میرود که روز به روز بر آمار طلاق افزوده میشود و در مقابل فرایند ازدواج دارای پیچیدگیهای زیادتری میشود...
این روزها تنهایی مشکل حادی است. جهان بیشتر و بیش از پیش به هم متصل شده است، اما بسیاری از مردم در داخل آن احساس تنهایی می کنند. در واقع، می توانید احساس تنهایی کنید، حتی اگر با اشخاصی زیادی در تعامل باشید. می توانید احساس تنهایی کنید، حتی اگر تنها زندگی نمی کنید.
ممکن است الان احساس تنهایی نکنید، اما ممکن است بارها این احساس به شما دست داده باشد یا در همین لحظه دست دهد.
در اینجا نکاتی درباره مواجهه با تنهایی بیان شده است:
1. نسبت به خودتان خوشبین باشید
منفی بافی درونی می تواند شما را به کشتن دهد. اگر دائماً خودتان را زشت، مفلوک یا بی ریخت تصور می کنید، بنابراین برای شما بسیار مشکل است که با دیگران ارتباط برقرار کنید. باید نخست خودتان را بپسندید پیش از اینکه بتوانید دیگران را بپسندید.
درست است، شما ممکن است خصلت های منفی داشته باشید. اما می دانید؟ هرکسی همین طور است. پس به جای وجه منفی بر وجه مثبت تان تمرکز کنید. به روش خوشبینانه خود را تصور کنید.
اگر پی بردید که حذف تفکر بدبینانه دشوار است. آنگاه از قدرت «اما» استفاده کنید، برای مثال، باید به خودتان بگویید: « ممکن است زیباترین فرد جهان نباشم اما قلبی بخشنده دارم»
2. نگرشی قدردان داشته باشید
نعمت های خود را بشمارید و به خاطر آنها سپاسگزار باشید. بر جنبه های منفی زندگی تمرکز کردن آسان است.اما فراموش نکنید که جنبه های مثبتی زیادی هم وجود دارد. آنها را به یاد بیاورید و سپاسگزار باشید.
اما این موضوع چه ربطی به تنهایی دارد؟ بسیار خوب، اگر شما قدرشناس باشید، پس؛ آنگاه خوشحال خواهید بود که موجب جذب مردم به سوی شما خواهد شد. یک لحظه به این موضوع فکر کنید: ترجیح می دهید در کنار یک شخص غرغرو باشید یا یک شخص خوشحال؟
3. جنبه مثبت دیگران را ببینید
همچنان که باید تنها جنبه مثبت خود را ببینید، افزون بر این باید جنبه مثبت دیگران را ببینید. هرکسی نقایصی دارد ، اما همه نیز جنبه ی مثبتی دارند. تمرکز بر وجه مثبت را برگزینید. که ممکن است باعث شود به دیگران علاقه مند شوید و برقراری ارتباط با آنها برایتان ساده تر گردد.
4. برای دیگران کاری انجام دهید
اگر بیشتر در فکر خودتان هستید، بیشتر احتمال دارد که احساس تاسف و تنهایی کنید. برای مثال، ممکن است تصور کنید کسی شما را دوست ندارد یا به فکر شما نیست. بنابراین مهم است که توجه تان را از خودتان دور کنید.
شما می توانید برای دیگران کاری انجام دهید. این عمل می تواند به سادگی لبخند زدن به همسایگان و همکاران باشد. یا اگر به دعا معتقدید (چنانکه من معتقدم)، می توانید برای دیگران دعا کنید. اسم شان را ذکر کرده و برای خواسته هایشان دعا کنید. این ساده است اما می تواند خودتان و دیگران را شگفت زده کند.
5. عضو یک انجمن شوید
این مهم است که شما به یک انجمن به پیوندید جایی که مردم مراقب یکدیگر هستند. انجمن های مجازی کفایت نمی کند. شما باید در جهان واقعی عضو یک انجمن شوید. می تواند یک انجمن تفریحی باشد، سازمان اجتماعی یا هر چیز دیگری که مناسب شماست.
اگر از قبل دوستی دارید که عضو یک انجمن است، از او بخواهید که شما را به انجمن معرفی کند. اگر نمی خواهید، این شجاعت را به خرج داده، بروید و خودتان را معرفی کنید. نگاه مثبتی به خودتان و دیگران داشته باشید. موفق خواهید شد.
6. همیشه پیش قدم باشید
وقتی به یک نشست اجتماعی می روید، منتظر نباشید دیگران به شما توجه کنند. به جای آن پیش قدم شده و به دیگران توجه کنید. با آنها سلام و احوال پرسی کنید. صمیمانه به زندگی شان علاقه مند شوید.
اگر احساس تنهایی نمی کنید
ممکن است این مقاله را خوانده باشید و فکر کنید: « من احساس تنهایی نمی کنم پس این مقاله به درد من نمی خورد»
بسیار خوب، چه خوب! بنابراین وظیفه ای خواهید داشت: با یک شخص تنها دوست شوید، به او توجه کنید. او را از تنهایی دور کنید. ممکن است برای شما ساده باشد، اما هیچ نمی دانید که چقدر ممکن است برای شخص دیگری پیچیده باشد.
چه کسی می داند؟ ممکن است به زندگی شخص دیگری جان ببخشید!
یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده میکند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی میخواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی میگوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب میکند و یکی هم میخواهد صاحب یک سایت مانند فیسبوک باشد، یکی دوست دارد مثل مادر ترزا باشدو شاید کسی هم میخواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.
حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد میخواهد، آن یکی پول فراوان میخواهد، یکی دیگر پول هنگفت میخواهد، آن یکی 3000 میلیارد طلب میکند و یکی دیگر میگوید میخواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود.
بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها میخواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایهگذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانوادهشان را میخواهند، با بزرگان و اولیای الهی معامله مالی میکنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن میگذارم کنار...». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمیکند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که میتواند دروغگویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند میکشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم میکنند و کلهپاچهاش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل میکنند.
اگر میخواهند بقیه دوستشان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه میدهند و اتومبیلهای مدل بالا سوار میشوند تا دیگران عاشقشان شوند. آنها میدانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضعشان مناسب نیست، طردشان میکنند؛ پس وانمود میکنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی مینشینند، درباره قیمت جدید خودروها میپرسند و میگویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشموهمچشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را میفروشد و به اجارهنشینی روی میآورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار میشوند.
بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریدهاند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری میکنند و با شنیدن آن سوت میکشند و نچنچ میکنند، چون نگران سرمایه خود هستند.
مردم ایران آرامش ندارند. هرگز از وضعشان راضی نیستند.آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. رابطه شان با امور معنوی قطع شده و فقط به زندگی روزمره شان چسبیده اند.آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت میدانستند و سپس به تلویزیونهای تخت روی آوردند.
بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را میپردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گرانقیمت میخرند و نیمهشب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب میپرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره میرسانند و پایین را نگاه میکنند.
مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله میکنند که پول ندارند. آنها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان میخرند و جدیدترین گوشیهای موبایل و تبلتها را به دست میگیرند. در عسلویه، گوشیهای کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گرانتر است.
مردم ایران انسانهایی هستند که هدف و آرزو ندارند و فقط صبح را به شب میرسانند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند میزند. آنها، معنای عشق و دوست داشتن را نمیفهمند. همان ها پشت میز مینشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.
چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کردهاند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها پولپرستهایی هستند که روی هر چیزی قیمت میگذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان میبینند.
آنها انسان هایی هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام مینشینند. ایرانیها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل مینشینند وحشی میشوند و با خوی حیوانی خود رانندگی میکنند. اینها ادمهایی هستند که کارخانه تاسیس میکنند و آب کاه را داخل شیشه میریزند و به جای آبلیمو روانه بازار میکنند. شخصیت هایی هستند که پراید را تولید میکنند و میخرند و سوار میشوند و خودشان و دیگران را میکشند. برای آنها طبیعت خدا و حفظ محیط زیست هیچ است. اینها، کودکان را نمیبینند و نمیخواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندانشان چطور رشد خواهد کرد و سرنوشت نسل بعدی چه خواهد شد. دیگران در مورد ما چی فکر می کنند؟ آینده ما چه خواهد شد؟ آیا باز هم سکوت خواهیم کرد؟