♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

همه آدم ها خاکستری هستن!

بعضی اخلاق ها و رفتارها و کارها، درست یا غلط بودنشون مطلق هستش! مثلا همه میدونن که دروغگویی بده، راستگویی خوبه، امانتداری خوبه، فوش دادن بده! دزدی بده و ...! اینها تکلیفشون معلومه! البته بماند که تو جامعه امروز متاسفانه خیلی موارد غلط داره عادی میشه! اما شاید بشه گفت خیلی اخلاق ها و رفتارها و کارها به لحاظ درست و غلط بودن، نسبی هستند! مثلا من ممکنه از عنوان کردن موضوعی تو جمع بدم بیاد، یکی ممکنه براش عادی باشه! من ممکنه بدم بیاد هر رفتار محبت آمیزی رو نسبت به همسرم تو جمع انجام بدم، خیلی ها تو خیابون هم از سر و کول همسرشون بالا برن! خب کم پیش نیومده که اینجا نوشتم از این گونه رفتارها و نظر دوستان رو هم شنیدم. خیلی ها باهام موافق بودن و خب خیلی ها هم مخالف! البته من همواره سعی ام بر این بوده که یک اخلاق رو نقد کنم، و کلِ وجود و اخلاق یه آدم رو بابت داشتن اخلاقی که من خوشم نمیاد، نبرم زیر سوال! ضمن این که همواره سعی ام بر این بوده که حرفم رو تا حد امکان با فوش (!) دادن همراه نکنم! مسلما کلامی که در عین نقد کردن، توهین آمیز نباشه، تاثیرگذارتر هم هستش! میخوام از این مواردی که گفتم این نتیجه رو بگیرم که وقتی یه موردی نسبی هستش و از دید من منفیه، من میتونم انجامش ندم! و بدم بیاد از اون کار و اخلاق و همین طور میتونم دوری کنم از کسی که تو موقعیتی اون اخلاق و رفتار خاص رو انجام میده! اما این دلیل نمیشه که در وهله اول توهین کنم به اون آدم و در مرحله دوم دائم دوستانم رو هم وادار کنم به پذیرفتن عقیده من در اون مورد خاص و سوم این که دائم بگم این اخلاقِ بدیه و هزار تا دلیل براش بیارم تو اون اخلاق نسبی رو مطلق جلوه بدم! ضمن این که باید یادمون باشه که باید یه اخلاق رو نقد کنیم، نه یه آدم رو! و یادمون باشه که همه آدم ها خاکستری هستن!

خیلی آدم ها (البته شاید بشه گفت همه آدم ها!) خاکستری هستن! خوبی دارن، بدی هم دارن! منم یکی از همین آدم های خاکستری هستم! همیشه فکر میکنم که اگه دلم میخواد بقیه دوستم داشته باشن و خوبی هامو ببینن، لازمه که خودم هم همینجوری باشم! دیدن بدی آدم ها کار ساده ایه! دیدن خوبی ها اما سخته! مسلما آدم کور نیستش! ولی واسه این که بتونی آدمها رو دوست داشته باشی لازمه گاهی خودتو بزنی به کوری! من دوستان زیادی دارم! گاهی بعضی ها تعجب میکنن که من چطور با فلان دختری که هرشب تو بغ.ل یه پسره دوستم، با دختر چاد.ری. که فقط دماغش پیداست هم دوستم! خب خیلی ساده است! من دلم میخواد باهاشون دوست باشم و خوبی هاشون رو میبینم! همه آدم ها جنبه های خوبی دارن که میتونن به آدم یاد بدن که خوب باشه!!

ولی یه آدمهایی هستن که خودشون هم خاکستری ان! ولی بقیه رو سیاه و سفید میبینن! تا ذره ای این سفید خدشه دار بشه، سریع طرف رو میندازن دور! البته این سفیدی به معنای خوبی نیست اصلا! چون هیچ آدمی معصوم نیستش! به معنای هم نظر بودن با اون هاست! اگه کسی نظر اونها رو نداشته باشه، سریع میندازنش دور! به همین سادگی! صورت مسئله پاک! اما گاهی لازمه آدم به خودش زحمت بده با طرف صحبت کنه و به خودش زحمت بده و یه چیزهایی رو ندیده بگیره تا یه چیزهایی رو حفظ کنه! یه چیزهایی مثل دوستی، مثل خاطرات مشترک... وگرنه تا آخر عمر مجبوره دوست و خاطره عوض کنه... این یه هنره! هنر ایجاد رابطه و حفظ کردن اون!

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:51

استفاده کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد