♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

چقدر بی تفاوت شده ام

من داشتم فکر می کردم چقدر بی تفاوت شده ام نسبت به زندگی م این روزها. یعنی نسبت به جاهایی که قبلترهاحساس ترین و مهمترین بودند و کوچکترین تلرانسی در آن روتین ها، می توانست منجر به مهلک ترین اتفاقات شود. چقدرخنده ام می گیرد حالا از بعضی هاشان. چقدر سخت می گرفتم دنیای به آن راحتی را، درسم را، کارم را، عشقم را، چقدربحران می ساختم از بی بحرانی! چقدر غیر واقعی اذیت می شدم و گاهی اذیت می کردم* و چقدر اشتباهی می گرفتم و چقدر توقعات نامعقول از خودم و دیگران و دنیا و کائنات و خدا و زمین و زمان داشتم و حالا چقدر باز عوض شده ام.. یا شاید عوض نشده باشم اما چقدر دلم می خواهد عوض می شدم. یعنی چقدر حالا فهمیده ام که آن طوری که بودم و هستم نباید می بودم و نباید باشم و اصلا بی ربط بودم اما خوبی من این است که قشنگ بودم همیشه، یعنی یک روز یاد گرفتم که قشنگ باشم. قشنگ غُر بزنم، قشنگ بی تابی کنم، قشنگ زوربگویم، قشنگ عقب بمانم، قشنگ گریه کنم حتی؛ حالا از همان بی ربط بودگی هام، کلی قشنگی به یادگار دارم و دارید، حالا می توانم بنشینم و آن قشنگی ها را یاد کنم و یک لبخندی از روی آخی، بزنم برای خودم و باز برای دیگرانی که سهیم اند درآن قشنگی ها 

گفتم که شعر شاید مرهمی گردد برای زخم ها اما افسوس که دیر زمانیست در این سرزمین، 
احساس و اندیشه ها خاموش گشته اند در زیرخاکستری از جنس سکوت

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:45

زیاد به خودت فکر کن،
این فهمیدن پوچی ها تازه اول راهه، ینها غم و بدبختی نیست، فهمی هست برای شروع راهی تازه و از نو خلق شدن

سپاس از توجه شما دوستان

غریبه دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:59

ای عزیز !



هرگز از جمله مردمانی مباش که با نا دانسته های خود عداوت می کنند و هرچه را که خود ندیده و نفهمیده باشند منکرند و چون خود در دین بهره ای از عرفان حق و روح الهی نبرده اند عارفان را تکفیر و خصومت می کنند. نمی گویم که تصدیق کن بلکه لااقل تکذیب مکن تا شاید تو هم لایق حق شوی !



بند ۲۳۳ ص ۳۵ از کتاب جدید ذکر اثر استاد علی اکبر خانجانی

ممنون از حضورتون

غریبه شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 13:33

وقتی بهش گقتم که همه ی شما میدونید من کجا هستم
ولی من نمیدونم همه ی شما کجا هستید
فقط لبخند زد و گفت
فقط خودت از خودت تعریف می کنی ولی کسی از تو تعریف نمی کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد