♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

رسوم آزار دهنده خواستگاری از دید(یک دختر و خانوده اش)

انگار جای خانواده دختر و پسر عوض شده (لحن کلام ) . مادر دختر تواضع می کند و مادر پسر با حالت حق به جانبی ، قبل از اینکه شرایط ومشخصات پسرشان را بگوید ، ریز مشخصات دختر را می پرسد . از جمله: رنگ پوست ، قد، چاقی یا لاغری، شغل اعضای خانواده، محل زندگی و اصالتا از کجایید.
 معمولا مادر و خواهر می ایند تا از نزدیک زندگی و خانواده و در نهایت خود دختر را ببینند . باورتان می شود که در این جلسه بیشتر از دختر و خانواده اش به خانه و اثاث خانه نگاه می کنند. تا جایی که خیلی برای من پیش امده که می پرسند خانه چند متره ؟یا پارکینگ تان چند متر می باشد ؟ و این در حالی است که خانه از نظر اندازه در یک حد متوسط می باشد.
یا حتی قبل از اینکه بیایند ، می گویند خودمان می اییم جند دقیقه ای می نشینیم و دختر را سر لخت می بینیم ، بعد پسر را صدا می کنیم که تو همین جلسه بیاید و دختر را ببیند . اما بعد که می ایند و ما با وجود اینکه  آمادگی امدن پسر را داریم و شرایط خانه را فراهم کردیم ، اما هنوز پسرشان نیامده ، خداحافظی می کنند و میروند.
و این در صورتی است که اگر از همان اول پسرشان را بیاورند ، ممکن است ازدواج صورت بگیرد،  آخه آقایان واقع بین تر به مسائل نگاه می کنند و خانمها مسائل حاشیه ای را دامن می زنند و بعد هم نظرشان را منفی اعلام می کنند .خیلی ها هستند که می گویند 10 سال است می روند  خواستگاری !!!
من که دیگر به این باور رسیدم که خواستگاری امدن برای مردم یه جور تفریح شده پدر من حتی حاضر شدند محل خانه را عوض کنند و از مرکز شهر به بالای شهر نقل مکان کرد .
خانواده من اصلا به خواستگار سخت نمی گرفتند و نمی گیرند حتی درباره اینکه داماد امکانات مالی چه  چیزی دارد هم نمی پرسند و خودم هم از نظر تحصیلات آقا پسر ، به دیپلم هم رضایت می دهم اما با این جماعت خواستگار شرایط ازدواج فراهم نمی شود .من خودم قربانی این نوع مراسم هستم. 
من شخصا با این آداب و رسوم مخالفم.امیدوارم زمانی برسد که این نوع رسوم ها را هیچ جای کشورمان شاهد نباشیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:08

چرا دخترانی که از تحصیل و مدرک علمی پائین تری برخوردارند در زندگی واقعی خود موفق تر و سعادتمندترند ، یعنی همسرانی صمیمی تر و شادتر، مادرانی مهربانتر و مادرتر و فرزندانی باوفاتر و متواضع ترند ؟

چرا دخترانی که از تحصیلات دانشگاهی برتری برخوردارند در روابط عاطفی خود دچار قحطی و حقارت و حسد هستند و کلا در روایط اجتماعی دچار مشکلات و بن بست ها و تشنجاتی عدیده هستند و بندرت چیزی آنها را جدا به نشاط می آورد و افسردگی از ویژگی عمومی این دختران و زنان جوان است . اکثر آنان هرگز موفق به برقراری رابطه ای صمیمی با همسر و فرزندان خود نمی شوند . چرا بیشترین طلاق را درزندگی این نوع زنان شاهدیم . این زنان جوان حتی همخوابگی را در شان خود نمی دانند تا چه رسد به نیازهای درجه دوم مثل وظایف خانه داری و بچه داری . بقول نیچه بزرگترین روانکاو اعماق انسان عصرجدید ، از دورانی که زن به مدرسه رفت و شلوار پوشید بدبختی اش آغاز شد . چرا؟ آیا در ذات تحصیل علم بطور عام و بطور خاص برای دختران یک نقص ذاتی وجود دارد ؟ البته به تجربه شاهدیم که اکثریت دختران دانشگاهی و فارغ التحصیلان آن به لحاظ باورهای دینی بسیار ضعیف و حتی کافرند و دین گرائی آنان از حد تاملات روشنفکری فراتر نمی رود . همین امر آنان را نسبت به سنت ها و تعهدات و وظایف اخلاقی و خانوادگی دچاراکراه و نفرت ساخته است . گوئی علم و دین رابطه ای معکوس یافته اند واین امر در دختران بمراتب شدیدتر است .

دختران تحصیل کرده دچار نوعی خود - شیفتگی کورند و تکبر و غروری بس احمقانه آنان را در ابتدائی ترین امور زندگی فلج و ناکارآمد ساخته است . آنان از هر چه غریزه و وظایف غریزی و احساس مسئولیت در خانواده بیزارند و بسیاری از آنان از ازدواج و تشکیل خانواده تا ابد پشیمانند و خود را حیف شده ابدی می پندارند . چرا؟

در اینجا علی الحساب فقط چند نکته را متذکر می شویم :

1- تکبر و غرور حاصل از مدرک و القاء و باور این امر که گوئی درس خواندن و نمره خوب و مدرک بالا داشتن مترادف با عاقلتر و انسان تر بودن است و بر حق تر و برتر بودن . این یک فرهنگ بغایت خطرناکی است که متاسفانه در جامعه ما غوغا می کند و حتی از مراکز بالای فرهنگی برکل جامعه القاء می شود ، نوعی علم پرستی و دانشگاه پرستی کاذبی که هرگز در جوامع غربی وجود ندارد و یکی از علل فساد اخلاقی و بزهکاری در میان دختران جوان است .

2- بالا رفتن سن ازدواج که منجر به سرکوب شدن و یا تباه شدن غرایز حیاتی می شود و نیز توقعات کاذبی را پدید می آورد که حاصل کاهش قوای حیاتی و شور زندگی برای تشکیل خانواده است . افسردگی و گرایش به مخدرات از جمله عوارض این امراست .

3- احساس حقارت و نفرت نسبت به همگان به دلیل توقع ناحقی که از جامعه دارند و هرگز برآورده نمی شود . چنین دخترانی دارای ناز و غرور مضاعف و دوگانه اند که کسی پاسخگوی آن نیست .

4- کاهش خواستگار نسبت به این دختران به دلیل احساس حقارت در قبال مدارک بالای دانشگاهی آنان . استمرار این حقارت از جانب شوهر و آن تکبر و خود – برتر بینی از جانب زن ، کل رابطه زناشوئی را دچار یک اختلال فزاینده و فلج کننده می سازد که یک خانواده زن سالار ناکارآمدی را پدید می آورد اگر منجر به طلاق نشود . و آثار سوء این رابطه بر تربیت فرزندان .

5- بالا رفتن توقع والدین این دختران نسبت به خواستگاران واستمرار چنین نگرشی درکل رابطه زناشوئی آنان ، و پیدایش مهریه های نجومی وعواقب خانمانسوز آن .

6- پیدایش یک قشر وسیعی از این دختران در خانه مانده که مولد یک فرهنگ بغایت بیمارگونه و خطرناک ضد ازدواج است و یکی ازارکان پیدایش نگرش فمینیستی (خودکفائی زن و بی نیازی از مرد ) در جامعه می باشد که همچون یک ویروس فرهنگی خانمانسوز حتی در سایر زناشوئی ها اثر می گذارد. این فرهنگ یکی از ارکان فساد اخلاقی و انحراف جنسی در میان زنان جوان است .

7- اگر شوهر دارای مدرک تحصیلی پائین تر از زن باشد نه آن شوهرقدرت القای ولایت زناشوئی را در مدیریت زندگی دارد و نه آن زن تن به چنین ولایت و نظارتی می دهد ، لذا خانواده ای بی صاحب پدید می آید . وعلاوه برآن چنین زنی هرگز احساس خوشبختی نمی کند ولذا دل به زندگی نخواهد داد . همین امر موجب فروپاشی خانواده است و از علل خیانت .

8- اکثریت دختران در ورود به دانشگاه دارای دو انگیزه کافرانه هستند : دستیابی به آزادی های نامشروع در فرار از خانه و بالا بردن نرخ خود در قبال خواستگاران و شکار شوهری ثروتمند و صاحب منصب . این دو انگیزه نادرست حتی کافرانه هم نیست بلکه منافقانه است که بدترین کفرهاست زیرا این فریبکاری عظیم به بهانه علم انجام می گیرد و خیانتی به حیطه مقدس علم نیز می باشد .از این رو شاهد پیدایش قشر وسیعی از دختران جوان هستیم که به لحاظ اخلاقی کاملا تباه شده و به لحاظ عقلانی دچار جنون و به لحاظ روانی دچار تضادی مهلک و بی پایان است که ازدواج نکردنشان فاجعه است و ازدواج کردنشان هم تراژدی . این دختران در مشاغل خود نیز علیل و ناکار آمدند و عموما باعث فتنه در محیط کار خود می شوند . وجود هر یک از این دختران بمیزان بالابودن مدرک تحصیلی در محیط فامیل و روابط اجتماعی همچون یک ویروس مسری می باشد که بسیار زیرکانه عمل می کند زیرا هر آنچه که خانم دکتر یا مهندس می گوید و می کند مگر ممکن است که خطا باشد . این دختران هم قربانی یک فرهنگ بغایت کافرانه ومالیخولیائی حاکم بر جامعه ما هستند و هم خود بصورت دامی مهلک برای سائر دختران و زنان جوان می باشند و خطر آنها هیچ کمتراز معتادان و قاچاقچیان مواد مخدر نیست . بلکه اعتیاد زنان تحصیل کرده خود معلول این ضایغه بزرگ فرهنگی است .

آیا براستی کسی یا ارگانی برای این بیماری بغایت مهلک جامعه ما که بطور فزاینده در حال رشد است فکری کرده است و یا اینکه آمار دختران تحصیل کرده برای ارائه به محافل بین المللی و حقوق بشر می تواند جبران این فلاکت وهلاکت را بنماید .

به کجای این شب تاریک بیاویزم قبای ژنده خویش را .

اگراندکی از بالا بنگریم این قشر از دختران جامعه را که ظاهرا خوشبخت ترین گروه زنانند براستی بدبخت ترین زنان می یابیم . آیا این پوستین وارونه از کجا بر تن جامعه ما رفته است ؟ آیا این مالیخولیا حاصل غایت غرب زدگی و علم پرستی دروغین نیست ؟ آیا این مسابقه به اصطلاح علمی با غرب به قیمت هلاکت نسل جوان ما تمام نمی شود . این مرض را در پسران هم در مقاله ای دیگر به چالش می گیریم .

دکترعلی اکبرخانجانی

ممنون از شما و توجهتون به بلاگم

غریبه شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:39

متاسفانه مسئله ازدواج در مقابلش سد هایی است
که همه ی ما به نحوه ی در به وجود آوردن این سد ها دخیل هستیم
گذشته از مسئله ی مهریه و جهاز و مراسم جشن و تجملات که جوانان را از این امر خیر باز می دارد
بیکاری و دیگری اجاره منزل است
دولت هم به جای اینکه عصا دست باشد شده است چماقی روی سر جوانها

ممنون از حضورتون, با شما موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد