♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

خاطرات زمان

چندی پیش که جلوی آیینه داشتم خودمو نگاه می کردم اولین موی سفید لابه لای ریشم که خودنمایی می کرد،دیدم. خیلی دلم گرفت اون یه نخ ریش و با مو کن کندم .ولی نتونستم مخفی کنم حقیقت شاید تلخو ،چون چند روز دیگه بازم سر باز کرد و یه نخ شد دو تا و سه تا.....


من فهمیدم دیگه نمی تونم خودمو به خامی و سادگی بزنم. من چه قبول کنم چه نه،در حال پیر شدنم و فرصت ها در حال کم شدن.ا ین شعر فریدون مشیری رو در وصف حالم، مناسب دیدم که تو وبلاگم گنجوندمش


آهی کشید غم زده ی پیر سپید مو


افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه


در لابلای موی چو کافور خویش  دید:


یک تار مو سیاه!


در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد


در خاطرات تیره و تاریک خود دوید


سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود:


یک تار مو سپید!


در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش


دستی به موی خویش فرو برد و گفت:«وای!»


اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان


بگریست های های!


دریای خاطرات زمان گذشته بود


هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید


در کام موج ،ضجه ی مرگ غریق را


از دور می شنید؛


طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر


می رفت باز در دل دریا به جستجو:


در آب های تیره ی اعماق خفته بود


یک مشت آرزو!


نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:54

اما هیچ وقت از پیر شدم دلگیر نشدم
فقط ارزویم اینست که این پیر شدن برای کسی جز خودم دردسر نداشته

San Andreas 7 جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:48 http://sanandreas7.blogsky.com

San Andreas 7

وبلاگی برای علاقمندان به موسیقی

http://sanandreas7.blogsky.com

لطفا به این وبلاگ سر بزنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد