-
مستقل از تمام نقشهایم, من خودمم
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 18:31
آن دورها ، عروسک خطابش میکردند و او سرخوش از این نامگذاری دلچسب ، سعی میکرد نقشش را بهعنوان یک عروسک ، خوب ایفا کند . با صدای آهنگین کودکانهاش ، شعری بخواند ... دلبرانه ، بوسهای بدهد ... با ادب باشد ؛ که یعنی تا اجازه ندادهاند حرف نزند ، چیزی نخورد ، راه نرود ، نفس نکشد ، نباشد ، نبیند ، نخواهد ، نداند و ......
-
گرانبها ترین امانت پدر
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 14:27
آقا پسر جوانی که برای هوسبازی با دختران ارتباط و دوستی برقرار میکنی و با هزاران وعده توخالی و پوچ دل دختر رو بدست میاوری و دختر( گرانبها ترین امانت پدر) رو به مرز فساد و نابودی کامل زندگی میکشانی!! آیا میدانی طبق احادیث و تجربه های عملی و شواهد تاریخی و داستان های واقعی که از دیگران شنیده ایم یکی هم پیدا میشود و این...
-
خودشکنی
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 14:02
چوپان بیچاره هر چه تقلا کرد که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان. عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد... نه چوبی که برتن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته. پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا...
-
ناگفتههایی از نهان بانوان هموطنم(3)
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 13:56
حرف دل زن ایرانی به مرد هموطنش پیاده از کنارت گذشتم ، گفتی : ” قیمتت چنده خوشگله ؟ ” سواره از کنارت گذشتم گفتی : ” برو... پشت ماشین لباسشویی بنشین !“ در صف نان ، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود زیرباران منتظر تاکسی بودم ، مرا هل دادی و خودت سوار شدی در تاکسی خودت را...
-
تولد دوباره
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 11:41
بار الهی عشق را از من نگیر! خداوندا خواهان تولد دوباره ام مرا دریاب. بر پهنه ی اندیشه ام غبار فراموشی نشسته است و من از اعماق وجود خواهان زدودنم وتنها تو می توانی قدرتم دهی برای رهایی پس مرا دریاب. کمی نگاهم کن وتنها کمی صدایم تا از منجلاب مادی بودن رهایی یابم. آشفته و سرگردان در دیار دنیا به دنبال دستی برای رهایی از...
-
ناهنجاری رفتار مردها در دنیای مجازی!
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 20:47
اصلا دلم نمیخواد با مردی دوست باشم. توی ایران ما اکثر مردانی که با یه خانم دوست میشن فقط یه دلیل داره اون هم خودتون بهتر میدونیدکه از گفتن ان خود داری میکنم اگر توی نت دوست شده باشی اولین چیزی که میپرسن سایز اندام بدنته دلشون نمیخواد بدونن تو چه طرز تفکری داری اخلاقت چیه توی چه خانواده ایی بزرگ شدی چون هیچکدومشون...
-
دل من خوشحال است!
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 16:19
دلم آسمان متروکه ای ست که ماهش مرده است و هر قطره اشک نذر شمعی ست در معبد چشمانم برای تسلّی رؤیاهائی که زنده به گور می شود در آغوشم سنگسارم نکنید با لبخند دل من خوشحال است !
-
مردهای هوسران و بی غیرت
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 17:07
حاج آقا هجوم شهوت که بالا میگیرد. . . بکارت و نجابت را نمی فهمی!!!عصمت و قسمت را یکی می بینی !!! اما ارضا که می شوی...تازه می فهمی چه دریدگی هایی که نکردی.. احساس گناه می کنی... ولی غمگین نمی شوی... عاشق گناه می شوی!!! بکارت را درست بخوان یک بار دیگر این گونه برایت تفسیر کرده اند یعنی صاحبش بکاره تو می آید چون هنوز...
-
دنبال تو می گشتم
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 15:46
دیروز لا به لای صفحات دفتر شعرم دنبال تو می گشتم همه جا را گشتم زیر کلمات بین ردیف ها و قافیه ها حتی داخل جیب حروف ها را هم گشتم اما نبودی یادم هم نبود اخرین بار میان کدام یک از صفحات دفترم منتظرم نشسته بودی فکر کردم شاید پشت یکی از همین کلمات قایم شدی تا نگرانی من از نبودنت را تماشا کنی خلاصه انقدر گشتم که صدای همه ی...
-
نسل سوخته
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 15:17
تو نوزادیمون شیر خشک نایاب شده بود… تو بچگیمون هم دوران جنگ بود… دوران تحصیلمون هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن… نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید… رسیدیم دانشگاه سهمیه بندی ها شروع شد… فارغ التحصیل شدیم، به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد… ماشین خریدیم، بنزین سهمیه بندی شد رفتیم زن بگیریم یا شوهر کنیم، طلا و...
-
واگویه ای در مورد سوسیس و کالباس
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 13:26
بی جهت نیست که خیلی از مغازه های مرغ فروشی علاقه دارند که مرغ فروخته شده را برای شما پاک کنند و با ذوق و شوق به شما می گویند برایتان 4تکه کنم یا 8 تکه !!! ازمرغ فروش می خواهید که مرغ راپاک کند وتمام پوست و اشغال وچربی و دل و روده انرا بگیرد او هم این کار رامی کند و زواید را درسطلی میریزد ومرغ پاک کرده را به بیش از دو...
-
خالی از وجود تو
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 12:57
دلتنگت هستم...کاغذی بر دست میگیرم وتمامی احساسم را در نوک قلمم جمع میکنم تا این لحظات ناب درد آلودرا به سطرهای سفید این کاغذ هدایت کنم... بایدبنگارم و برایت شرح دهم این دقایق خاکستری را...تا شعرم را بخوانی و بدانی حالم را در این روزهای تکراری پوچ ...باید درک کنی لحظه های من را...لحظه های که خالی از وجود تو است درکنارم...
-
از آدم ها عجیب دلگیرم
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 15:05
آدمها چه موجوداتی دلگیری هستند وقتی سوزنشان را نخ میکنی تا برایت دروغ ببافند ... چقدر میچسبد سیگارت را در گوشه ای بکشی و هیچ کس با خنده های تو به عقده هایش پی نبرد از آدم ها دلگیرم که خوب های خودشان را از بد تو مو شکافی میکنند و بد هایشان را در جیب های لباس هایی که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند پنهان میکنند از اینکه...
-
آنهایی که رفتند و آنهایی که ماندند
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 14:57
آنهایی که (از ایران) رفته اند همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند تا تنهایی بخورند، فکر می کنند آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است و می گویند و می خندند. آنهایی که مانده اند (در ایران) همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می کنند فکر می کنند آنهایی که...
-
ناگفتههایی از نهان بانوان هموطنم(2)
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 14:56
به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بود پدرها در جبههها با مرگ میجنگیدند مادرها در خانهها با زندگی گوشهای ما نتهای آژیر خطر را خوب میشناخت و ما با همین موسیقی توی کوچهها لیلی میرقصیدیم مادرانمان جای ایستادن پای آینه در صفهای گوشت و برنج کوپنی میایستادند و آغوششان جای عطرهای فرانسوی بوی غذای گرم میداد و سینه و...
-
آیا عقب ماندگی زیر پوست مملکت من است؟
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 14:39
زکریای رازی! انیشتین! فروید ! استیو جابز که به نوعی پدر تکنولوژی نوین بود و صدها دانشمند دیگر همه آمدند و رفتند, اما هنوز در همسایگی ما مادری اسپند دود می کند !پدری گوسفند می کشد ! دختری طالع بینی می خواند !پسری پشت ماشینش می نویسد: بیمه قمر بنی هاشم !هنوز برای ازدواج استخاره می کنند !هنوز در مراسم عاشورا میلیاردها...
-
فرصت های از دست رفته قابل جبران نیستند
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 14:29
اگر فرصتی دوباره برای بزرگ کردن فرزندم داشتم کمتر با انگشت او را تهدید می کردم و بیشتر نقاشی می کشیدم. کمتر در صدد اصلاح او بر می آمدم و بیشتر به او نزدیک می شدم. چشمانم را از روی عقربه های ساعت بر می گرفتم و به چشمان او نگاه می کردم. سعی می کردم کمتر بدانم و بیشتر اهمیت بدهم. با او بیشتر به پیاده روی می رفتم و...
-
از یاد نمی رود
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 12:02
من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریههای تو ! دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی قوسهای بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت میآیند تاسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم از یاد من آن موی پریشان نرود آن پری خوی خرامان بوستان ، زیادم نرود رفت...بی آنکه بنگرد بر قفای خویش کاش...
-
فیلتر وجود
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 11:45
در شهر مجاز عاطفه جستن، غلط است .... در پی رشته الفت،طلب عشق نمودن، غلط است در سایه هر یار، خفته است ماری بر این قمار بی حاصل دل سپردن غلط است خوش باش بر این مکنت تنهایی خویش چون دل بر هر کس و ناکس بستن غلط است بنگر که پیمان نبست بر پیمان شکنان دل چون کار به غیر این شیوه ستودن غلط است
-
تـو حـرفـت را بـزن
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 11:26
تـو حـرفـت را بـزن ... چـه کـار داری کـه بـاران نمـی بـارد؟! اینـجا سـال هـاسـت کـه دیـگر بـه قـصـه هـای هـم گـوش نمـی دهـند ... دسـت خـودشـان نیـست بـه (شـرط چـاقـو) بـه دنیـا آمـده انـد! و تـا پیـراهـنت را (سـیاه) نـبیـننـد بـاور نمی کـننـد چیـزی از دسـت داده بـاشـی
-
هیاهوی زندگی
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 12:55
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،در حالیکه گویی ایستاده بودم !چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد، در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !به همین سادگی …
-
دغدغهی زنده بودنمان
شنبه 26 مردادماه سال 1392 19:35
قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. دندانهای مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی. هر چه فکر می کنم می بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی های مان در رقابت های...
-
حاصله یک تفکر در تنهایی مطلق
شنبه 26 مردادماه سال 1392 19:32
« بعضی آدمها می آیند که به تو ثابت کنند هنوز احمقی..هنوز می لغزی..هنوز جا دارد تا بیاموزی..بفهمی که درد هر لحظه می تواند به سراغت بیاید..مثل اجل معلق. نمی دانم این ماییم که این آدمها را به زندگی خود میاوریم یا آنها ما را به زندگی خود...ولی چیزی که می فهمی آنست که بعد از مدتی دیگر اکسیژن به مغزت نمی رسد..انگار این...
-
دلتنگ, نه دلسنگ
شنبه 26 مردادماه سال 1392 18:31
به مدت دلتنگی هایم به من بدهکاری وعده ما باشد برای روزی که دلتنگم شوی
-
ما وخاطره ها
شنبه 26 مردادماه سال 1392 13:19
آدمها همیشه به فکرِ ساختنِ خاطره هستند. هر جا میروند ، کنارِ هر کسی باشند ، روز باشد یا شب، غمگین باشند یا خوشحال ، مرگ باشد یا تولد ، عروسی باشد یا عزا ، با حرفهایشان ، با عکسهایشان ، با خندهها حتی با گریستنشان خاطره میسازند. آدم ها کوله باری از خاطراتِ خوب و بد را با خود جابجا میکنند بدون اینکه واقعا...
-
یک خاطره ماندنی
شنبه 26 مردادماه سال 1392 13:04
زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می...
-
تقدیر یا تقصیر ؟
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 11:40
گاهی انقدر سنگین می شود که باید برای به دوش کشیدنش خط بکشی روی تمام واژه های هم ردیفش اما ...هنگام به دوش کشیدنش فقط از یک چیز دلهره دارم : که به اشتباه ، تقصیر را تقدیر بخوانم ! پناهگاه تو "تدبیر" است اما تمام "تردید" های من روی لبه ی همین تدبیر لشکر کشی می کنند ... وقتی اصرار می کنی بر شکستن خطوط...
-
درد دل کردن با یکی مثل تو
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 11:32
تا حالا شده دنبال یه آدم بگردی باهاش صمیمانه حرف بزنی، های های گریه کنی اما ...؟؟ بترسی لب وا کنی ، چیزی بگی ، حرفی بزنی ، مبادا طرف دلش بلرزه ؟؟ روزه سکوت بگیری ، صم بکم جلوش بایستی ، نه بتونی بغضت رو وا کنی نه بتونی تو چشمهاش نگاه کنی که نکنه بفهمه چه مرگته؟ اون هم راست بره چپ بیاد نصیحتت کنه ، سنگین باشه ، حرفهای...
-
آزادی فکری
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 11:00
آزادی فقط مربوط به "بیان افکار" نیست، بلکه رهائی هزاران عواطف و احساسات از زیر یوغ یک عاطفه مستبد و کوبنده است. بستگی مطلق، نه تنها نفی "آزادی فکری" را می کند بلکه نفی "آزادی عواطف و احساسات" را نیز می کند. انسان همان قدر که احتیاج به آزادی فکر و بیان دارد، احتیاج به آزادی "...
-
عمری گداختن از غم نبودن کسی
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 10:43
چه غم انگیز است عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود ،از غم نبودن تو می گداخت یه عمره می خورم ، می خوابم ،بلند میشم ،کار می کنم......کار میکنم برای اینکه بخورم، می خورم برای اینکه کار کنم...کار میکنم برای فراغت، فراغت برای کار.تولید برای مصرف، مصرف برای تولید.....سرگیجه گرفتم از این تکرار مسخره. این واژه ی زندگی چقدر...