♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

سوگند دلم

مدتی ست دلتنگی هایم رنگ و رو رفته شده اند ،با بغضم کنار آمده ام ،با بی حوصلگی هایم

آشتی ی تلخی کرده ام ،دستانم را به نوازش گل های گلدانم سپرده ام ،نگاهم را

به پرندگان اوج آسمان ودیعه داده ام ..

مدتی ست دلم را دیگر در گرو کسی نگذاشته ام ،دلم را به نگاه سرخ شقایقی

سپرده ام که "تا هست زندگی باید کرد " ..

مدتی ست صدای تیک تاک ساعت که از گوشهایم می گذرد دیگر آهنگی ندارد

برایم..جوری انگار از صدای گذر ثانیه ها نمی هراسم..

جوری انگار از همینجا ،از اینجایی که نشسته ام و تو و یادت را به قاب نوشته 

می کشم ،دلم آرام شده است ،نگاهم نمی لرزد ،دست دلم به خطا نمی رود..

من سوگند خورده ام ،سوگند خورده ام به نگاه نجیب و نوازشگرت که دیگر تو را

نگریم ،که دیگر نبودنت را گریه نکنم ،که دیگر قصه ی نبودن دستانت مطلع واژه 

هایم نباشد ،من سوگند خورده ام که دیگر غصه ی تاول پاهای احساست را 

بر سر در دلم ننویسم ،سوگند خورده ام یادت را اگر چه فراموش کردن در توانم نباشد 

اما ،بی قراری هایم را در سکوتی پر فریاد خفه کنم..

من سوگند خورده ام تا هستم اگر هم سوختم لبخند آرامش بزنم..

سوگند خورده ام تنم را به خنکای نسیم شب های کویری بسپارم تا زخم های تنم

را التیام باشد ،ستاره باران شب های کویری را ببینم تا خلا نگاهم پر شود.

من با دلم پیمان بسته ام ،با احساس زخمی ام عهد گذاشته ام که اگر نبودی ،

اگر نیستی ،اگر نیامدی ،من ..آرام باشم..

همه چیز خوب است ،من آرامم..باور کن...


نظرات 2 + ارسال نظر
Amin پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 22:35 http://koocholoamin.blogsky.com

زیبا بود
قالب قشنگی هم دارین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:56

نه تو می مانی ونه اندوه نه من
ونه هیچیک ازمردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رودقسم
وبه کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم میگذرد..
انچنانیکه فقط خاطره ای خواهدماند
لحظه هاعریانندبه تن لحظه ی خودجامه ی اندوه مپوشان هرگز...
سهراب سپهری

ممنون از حضوره گرمتون بزرگوار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد