♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

تقدیم به مادرانی که به آسمان پرکشیدند

تا آخرین نفس حیات به یادت خواهم بود

طوری که هیچ کس نفهمد به یادت هستم

مثل آدمی که نفس در سینه حبس میکند

جای نفس در سینه حبست میکنم

سکوت میکنم وکلامی نمی گویم

تا کسی نفهمد در سینه جای نفس

یاد عزیزی را حبس کرده ام

وقتی رفتی غمی سیاه آسمان قلبم را فرا گرفت

وقتی رفتی دوچشمم باریدن گرفت

ای همدم تنهایی خلوت دل

وقتی رفتی، روزم شبی تار شد

وقتی رفتی دیوارهای خانه هم رنگی دگر شد

رنگی زشت سیاه و کدر

ای همدل وهمدم

با که بنشینم بگویم اینهمه غم را

مادر ای ماه نور

از چه رو رفتی و قلبم آزردی

رفتنت را چطور باور کنم من

تورفته ای من مانده ام

این زنده بودنم را

چگونه بدون تو تحمل کنم

کاش در کنارم بودی ، کاش میتوانستم تو را در آغوشم بگیرم و نوازش کنم....

باورم نمیشود که از من اینهمه دور هستی و فاصله بین من و تو بیداد میکند....

کاش می توانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی روزهای کودکی بروم....

کاش میتوانستم بوسه ای بر گونه مهربانت بزنم مادرم....

ای کاش ، کاش ، کاش...

دلم بدجور هوای تو را کرده هست  ...

دلم بدجور در حسرت دیدار تو ست ای بهترینم....

باورم نمیشود ، این همه فاصله در بین من و تو غوغا میکند

و دریای غم و دلتنگی در قلبم طوفان به پا میکند ،

امواج تنهایی مثل خنجر در قلبم مینشیند ....

و ای کاش در کنارم بودی ...

کاش بودی و دلم را از امید و آرزوهای انباشته شده خالی میکردی....

باورم نمیشد ، سخت است باور کردنش ،

با نبودنت در کنارم گویا در این دنیا تنها زاده شدم ....

بی کس ، بی نفس ، میروم با همان پاهای خسته ، در جاده ای

که به سوی آن غروب خورشید ختم شده است....

کاش که تو برای اخرین بار کنارم بودی....

و من بوسه ای بر دستان مهربانت میزدم

وآنگاه که دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش نداشتم ،تو را آرزو کردم.... ای مادرم....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد