♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

کلاف سر در گم

می خواهم با کلاف سر در گم لحظه هایم زندگی ام را ببافم...

انگشتانم را لای تار و پود کلاف فرو می برم...

چشم می دوزم به تارهای تو در تو و با خود فکر می کنم...

رنگش؟...بدک نیست

طرحش؟...بگذار ببینم...

ساده؟...کشباف؟...

هان! کشباف...

زندگی ام را کشباف می بافم...شاید لازم باشد قدری کشش دهم...

چه ببافم؟...یک نیم تنه...قانعم...همین که قلبم را گرم نگه دارد کافیست...

روزها را رج می اندازم...ساعتها را...ثانیه ها را...

یکی رو...یکی زیر...

گهگاه خاطره ها را گره می زنم به تار و پود زندگی و نقشی می اندازم...

یکی خوب...یکی بد...خوب و بد در هم تنیده می شود...

گاهی رج رج رنج می بافم...

گاهی از "زندگی بافتن" که خسته می شوم...گره ها را کور می کنم...

خوب یادم هست مادرم می گفت: "گره ها را که کور کنی دیگر نمی توانی ببافی"

گره ها را کور می کنم...راه بازگشتی نیست...

جلوی آینه می ایستم...

نیم تنه را می پوشم...

ژست می گیرم...

نیم رخم را نگاه میکنم...

خب؟...چطور است؟...به من می آید؟

تو بگو...زندگی ام به من می آید؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:18

انتخابت انتخاب درستی است نیم تنه ی کشباف
این بافته را می تواند هر کسی به تن کند
چون قابلیت باز شدن دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد