♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

درد و دل

آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت

و آنگاه که فریادم را بر سر کوه ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی

خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...

گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم

هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد 

خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی ؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:12

بالاخره وقتی آرزو ها جلو چشم باشد هم محرم ها اونو می بینند و هم نا محرم
مگه این که این آرزو ها فقط تو وجود خودت باشد و هیچ وقت از قفسه ی وجودتت خارج نشود

احمد-ا دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:22

و خدا میگوید :
تو را جانشین من و خلیفه ام در زمین قرار داده ام
نه که برای من تصمیم بگیری
آوردی تو را به لبخندی به واسطه عشقی در زوجی که تو هرگز ندانستی چگونه و چرا
می برمت ( یا که می آرمت ) پیشم که تو
از مایی و بسوی ما خواهی اومد
اما
تو را در زمین و برای زمان و مکان و چرخیدن روز و شب بعنوان ابزار من هنوز کاری هست !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد