ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ای کاش اعتقاد می توانستم داشت
وقتی به یک نفر نه بیشتر بگویم :
"خیلی تنهایم"
نه تنها با لبهایش ، با چشمهایش ، با خطوط چهره اش ؛
بلکه حتی :
با خونش ، با رگها و مویرگهایش
به حرفم نخواهد خندید ؛
آنوقت به او می توانستم گفت :
" تنهائی :
از شکنجهء تحمل آنکه دوست نمی داری و دوستت دارد ؛
از موریانه ی تحقیری که رگهایت را می جود اما غرورت بتو فرمان سکوت میدهد :
"وحشتناک تر است .
تنهایی را فقط به خاطر تو دوست دارم
چون تنها توی تنهایی است
که می شود ترا جستجو کرد
و در تنهایی است که می توان
با تو زمزمه کرد
و در تنهایی است که می شود با تو بود