♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

شده دلتون از دست خودتون خون شده باشه؟

شده دلتونو از دست خودتون خون شده باشه

شده گاهی فقط حرفای قشنگ بزنی و بهش عمل نکنی

شده یه دوستی ساده و بی الایش  بیاد و حرفاش رو بزنه و  بدونی درسته 

ولی باورش نکنی

شده تو بدترین شرایط یکی رو تنهاش بزاری

شده دچار ترس موهومی بشی

شده دچار وجدان درد بشی

شده شب از ناراحتی خوابت نبره

شده دربدر دنبالش بری تا بهش بگی اشتباه کردم

شده دلت واسه تنهایی یه نفر تنهاتر از خودت بسوزه

شده یه عذرخواهی به  یکی بدهکار باشی

شده بشینی و برا ترسو بودن خودت گریه کنی

شده ساعتها بشینی و به زندگی اینترنتیت فک کنی

شده اینقده وقتتو تو نت هدر بدی و بیخیال همه چیز بشی

شده بدبختیهای دورو بریات رو فراموش کنی

شده دلت برا گنجشک ها تو سرمای زمستون نسوزه

شده هر روز بی خیال تر از دیروز بشی

شده دچار بایدها و نبایدهای زندگی بشی

شده ندونی هدفت از زندگی چیه

شده مثل احمق ها خودتو به نفهمی بزنی

شده دچار تنوع طلبی و هرزگی بشی

شده  یا نشده
من میگم شده
من میگم ماها دچار بی رگی و تنبلی شدیم
من میگم ماها به آخر خط رسیدیم
من میگم دلمونو به هیچ خوش کردیم
من میگم دچار عشق های مجازی شدیم
من میگم همه مون مقصریم
من میگم دچار خفقان کسالت زا شدیم
من میگم هوا برا نفس کشیدن نداریم
من میگم اینجا زندگی هامون شبیه جلبک ها شده
من میگم تو مرداب داریم دست و پا میزنیم
من میگم دلهای دریایی مون داره خشک میشه
من میگم عشق هامون رو به هرزگی میره
من میگم دنیا دار مکافاته
من میگم بیایم عوض بشیم
من میگم یه همت کوجولو میخواد
من میگم باید فریاد بزنیم
من میگم باید خود واقعی مونو پیدا کنیم
من میگم چرا حرفاشو باور نکردیم
من میگم دارم عذاب میکشم
من میگم دیگه  تحمل خودمم ندارم
من میگم از خودم خسته شدم
من میگم باید برم و کمی گم بشم
من میگم لیا قتمون همین عشق های دروغیه
من میگم دارم تموم میشم
من میگم قبراهم گرون شدن
من میگم برا مردن هم دیر شده
من میگم حیف روزایی که گذشتن و ما قدر ندونستیم
من میگم خسته ام خسته...

نظرات 2 + ارسال نظر
دانایی پور دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:06

سلام
ماشاالله به این همه فعالیت
موفق وموئد

پرباز یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:59

سلام
من در سن 23 سالگی به این همه شده ها و باید و نباید ها رسیدم
دنبال تغییر رفتم
حیلی چیزا را تغییر دادم
حتی ظاهر
حتی محیط زندگی
حتی لیف استایلم
حتی خیلی چیزا را
دوستان
حتی در موقعی شخصیتم را هم بهتر کردم
ولی باز ...
ولی باز ارضا نمی شی
هر چی بیشتر تغییر می دی بیشتر تغییر می کنی و دوست داری بیشتر تغییر بدی

وقتی همچین حسی اومد سراغمون که باید تغییر بدیم یعنی یه چیزی داره عذابمون می ده که با 100 تا تغییر هم نمی شه درستش کرد

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد