♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

چرا قهر؟!

چرا گاهی قهر میکنیم؟؟؟...

قهرکردن یک‌جور ابزار است برای آدمی که فعلننمی‌تواند ادامه دهد، حرف دارد ولی حرف‌زدنش نمی‌آید، شاید ترسیده باشد از بلندیصدای کسی، شاید از این‌که چیزی بگوید اوضاع را بدتر کند آن‌قدر که بعد نشود هیچ‌جوردرستش کرد؛ جواب دارد، خوب و گزنده اش را هم حتی، شاید بلد نیست چطور می‌شود هم بغضکرد، هم گریست، هم حرف زد، هم منطق جملات را رعایت کرد و هم حرف دل را زد. بلد نیستیک جور داد بزند که همناز کرده باشد، هم اخم کرده باشد، هم دل‌خوری از چشم‌هایشمعلوم باشد، هم دوستت دارمش پیدا باشد.

شاید ...
 آدمی که قهر می‌کند، می‌داندکه کلمه وقتی زخم شد و نشست درست کنار بغض دل‌گیر آدم، سخت بشود جبرانش کرد یاکم‌رنگش حتی، برای همین سکوت می‌کند و یک‌جایی برای خودش آرام می‌گیرد، بی‌حرف،ترجیح می‌دهد که توی دلش حرف بزند، داد بکشد، حاضر جوابی هم بکند حتی، ولی آن بیرونکسی نشنود. آدم که قهر می‌کند یعنی دلش می‌خواهد فرصت بدهد به خودش به آن دیگری کهبعدتر کلماتی دیگر شاید پیدا کند که بشود مرهم این وقفه‌ی افتاده میان دوست‌داشتنشو حضورش
آدمی که قهر می‌کند به یک خاک‌ریز، یک سنگر، یک سپر نیاز دارد که کمیآرام بگیرد، که کمی احساس امنیت کند، که دوباره بشود که چشم باز کند و بخندد وبگوید سلام.اگر این‌ها نبود که صدایش را می‌انداخت پس سرش، با هرچه بلد بود ونبود می‌گزید و می‌رفت. آدمی که بی‌صداقهر می‌کند می‌خواهد که بماند، که دوبارهبخواهد، که دوباره خواسته شود وگرنه که رفتن را بلد است، خوب هم می‌داند که از کدامراه برود که پشت سرش هیچ نماند، هیچ نبیند. همین!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد