♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

من از همه جمع ها منها شده ام...

بر گرد از آینه!
بیا ...... بیا بنشین ......
درست جایی میان سینه ام !

برگرد از دیوارها
این قابهای از درخت بریده
آنقدر.... دیوار پشتشان بوده
که هیچ کدام از زخمهایت را ....... به گردن نمیگیرند

برگرد رفیق
من جایی میان شبهای بی پنجره ام..... تورا کم دارم!

باور کن این شانه ها
هرچقدر به تارهای به باد رفته ات .... زخمه بزنند
بازهم به دستگاه شور میان جیبهایت نمی رسند

این انگشتها ....... همیشه نمک زندگی ام بوده
بیا و بر گرد!
بیا رفیق .... بیا مرا از آلبوم بگیر
به کوچه هایی برسان
که از تمام شال گردنها
گرم تر ..... دست دور گردنت می اندازند
 برگرد .....

حتی اگر نفس ...... بین دم از بازدمم نبود
من تمام رازهای زمین را
فقط برای پیدا کردن تو فاش میکنم

باور کن این از خود گذشتن های پی در پی
آخر کار، یک جای قصه
از بودن یا نبودن های همیشگی ..... در می آوردت

بیا .... بیا ببین این شعر را
به این زودی ها نمی خواهم تمام کنم

باور کن تورا که داشته باشم
از غروب های اینهمه مکتب مدام هم
به خنده های خدا
روی بالهای پروانه اشراق پیدا میکنم،
دست روی سنگ می گذارم و
طلا را ..... درست زیر پای تو خاک میکنم

تورا که داشته باشم
از میان شب سحر می گیرم و
از صبح یک عالمه امید در می آورم

بیا .... بیا برگرد به من
من از تمام حجم خانه دارم
فقط دیوارهای آجر خورده پیدا میکنم
دارم از تمام ابرها هاشور می خورم
از خیابانها خط کشیده می شوم
بیا .... بیا..... بیا.....برگرد به من . . .

نظرات 1 + ارسال نظر
سالاری چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 16:03

زیبا سروده شده
فقط اینکه انتظارم این بود که مفهوم نام شعر در متن بیشتر و پر رنگ تر باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد