از دار ـــــــــــی می روی
که چارپایه ی زیر پایم را ...... روی بغضم نشانده بود
حالا به زمان بر می خورم !
طناب را به زمین می بندم
که مبادا باد ، سرنوشت بادبادکان را.... با پایم بنویسد
پرواز پرندگان کاغذی
که از آزادی بسته/بندی شده دست ابر
به پر های شکسته قول پریدن داده بودند
سبک خیالانی
که آنقدر از کوچ پرستوها سنگین شده بودند
سردر کوچه/ پرستوها را
به اسارت بستند
تا با پر شکسته ی مرغکی
از پستوی خیالشان
کوچه ی پرستو را به رسمیت پرواز در بیاورند
به گمانم یادشان رفته
که قفس هم میدانست
ملخک، حتی به اندازه ی پرش ملخی هم
از پرواز سری در نمی آورد
به گمانم یادت رفته که شنیده بودم
آوازی را که سکوت میکردی
که پرنده آواز نخوان و نپریده ...... باز هم معنای پرواز است
آری ای پرنده ی خیال من
داری! .....می روی!...
درست به ابتدای همین پس کوچه
که رفتنت دار قالیمان را
از هر جوخه ای بی رحم تر می کند
هه...
آه ای پرواز شکسته ی پرهای من
داری می روی... برو!
قبای این کوچه به هیچ کجای آسمان نمی آید.... برو!
متن شعر سنگین بود.مفهومشو متوجه نشدم.کلمات به سختی در کنار هم نشستن