♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!
♥ بانوی متفاوت

♥ بانوی متفاوت

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند زودتر به استخوان میرسند!

پرنده خیال!

از دار ـــــــــــی می روی
که چارپایه ی زیر پایم را ...... روی بغضم نشانده بود
حالا به زمان بر می خورم !
طناب را به زمین می بندم
که مبادا باد ، سرنوشت بادبادکان را.... با پایم بنویسد

پرواز پرندگان کاغذی
که از آزادی بسته/بندی شده دست ابر
به پر های شکسته قول پریدن داده بودند

سبک خیالانی
که آنقدر از کوچ پرستوها سنگین شده بودند
سردر کوچه/ پرستوها را
به اسارت بستند
تا با پر شکسته ی مرغکی
از پستوی خیالشان
کوچه ی پرستو را به رسمیت پرواز در بیاورند

به گمانم یادشان رفته
که قفس هم میدانست
ملخک، حتی به اندازه ی پرش ملخی هم
از پرواز سری در نمی آورد

به گمانم یادت رفته که شنیده بودم
آوازی را که سکوت میکردی
که پرنده آواز نخوان و نپریده ...... باز هم معنای پرواز است

آری ای پرنده ی خیال من
داری! .....می روی!...
درست به ابتدای همین پس کوچه
که رفتنت دار قالیمان را
از هر جوخه ای بی رحم تر می کند

هه...
آه ای پرواز شکسته ی پرهای من
داری می روی... برو!
قبای این کوچه به هیچ کجای آسمان نمی آید.... برو!

نظرات 1 + ارسال نظر
سالاری چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:59

متن شعر سنگین بود.مفهومشو متوجه نشدم.کلمات به سختی در کنار هم نشستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد